برای سلامت قلب چقدر آجیل بخوریم؟

 

برای سلامت قلب چقدر آجیل بخوریم؟

 

بر اساس مطالعه بزرگی که در دانشگاه هاروارد انجام شد، مشخص گردید در افرادی که بیش از 4 بار در هفته آجیل می خورند، مرگ و میر ناشی از بیماری های قلبی عروقی 40 تا 60 درصد کمتر است.

مغزها از بهترین منابع پروتئین، فیبر، مواد معدنی و آنتی اکسیدان ها به شمار می روند. همچنین حاوی اسیدهای چرب مفید از جمله امگا- 3 می باشند.

در سال 2003 سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) اعلام کرد که مصرف 45 گرم آجیل در روز در قالب یک رژیم کم چرب و کم کلسترول می تواند خطر بروز بیماری های قلبی عروقی را کاهش دهد.

از میان انواع آجیل، گردو منبع بسیار خوب امگا- 3 بوده که در بهبود عملکرد قلب و عروق و تنظیم چربی های خون موثر است.

البته باید این نکته را نیز مدنظر داشت که آجیل حاوی کالری بالایی است و افراط در مصرف آن موجب اضافه وزن و چاقی خواهد شد. متخصصان تغذیه توصیه می کنند که برای اضافه کردن آجیل به رژیم غذایی باید آن را جایگزین سایر منابع چربی در رژیم غذایی خود کنیم. به این معنی که بخشی از روغن مصرفی را حذف کرده و به جای آن از آجیل استفاده کنیم.

 

منبع : سيمرغ

 

گذشته، حال و آینده ایدز در ایران

 

گذشته، حال و آینده ایدز در ایران

 

همه گیری ابتلا به ویروس ایدز (HIV INFECTION) در ایران از اوایل دهه 1360 در میان بیماران هموفیلی دریافت  کننده فرآورده های خونی (فاکتور 8 و فاکتور 9) که از اروپای غربی وارد کشور می شد به طور پنهان و بی  سر و صدا شروع شد.

در سطح جهانی، با شناخت بیماری ایدز در سال 1981 و کشف ویروس ایدز (HIV) در سال 1983، انتقال ویروس ایدز از راه خون آلوده و تماس جنسی با افراد مبتلا به اچ آی وی مشخص شد. ضمنا در سال 1985 با کشف تست های سرولوژیک برای تشخیص اچ آی وی و ایدز، راه برای پیشگیری و کنترل ایدز هموار شد. همراه با شناسایی اچ آی وی و ایدز به عنوان یک بیماری قابل انتقال از خون آلوده، غربالگری خون و فرآورده های خونی در بسیاری از کشورهای دنیا به ویژه کشورهای پیشرفته آغاز شد و با تهیه فرآورده های خونی حرارت دیده، گام های موثری در پیشگیری از انتقال اچ آی وی در دریافت کنندگان خون و فرآورده های خونی برداشته شد.

در ایران اولین مورد ایدز در سال 1365 در یک کودک پنج ساله هموفیلی تشخیص داده شد و با بررسی کلیه افراد هموفیلی در کشور که تعداد آن ها در آن زمان حدود 2000 نفر بود و همه آن ها از فرآورده های خونی (فاکتور 8 و فاکتور 9) وارداتی استفاده کرده بودند، مشخص شد که حدود 15 درصد از آن ها به ویروس ایدز (HIV) مبتلا شده اند. به این ترتیب موج اول همه گیری اچ آی وی و ایدز در کشور از اوایل دهه 1360 در میان افراد هموفیلی دریافت کننده فرآورده های خونی آلوده آغاز شد.

موج دوم همه گیری از اوایل دهه 1370 در میان معتادان به مواد مخدر تزریقی به علت استفاده از سرنگ و سوزن مشترک شروع شد و دامنه آن به زندان ها نیز کشیده شد، به طوری که در بدو امر بیش از 80 درصد از مبتلایان به اچ آی وی را معتادان تزریقی تشکیل می دادند.

با ایجاد کلینیک های مثلثی (با هدف پیشگیری از ایدز، اعتیاد، بیماری های آمیزشی) که در کرمانشاه شروع شد و به سایر نقاط کشور نیز توسعه یافت، برنامه  پیشگیری و کنترل ایدز با استقبال بیشتری روبرو شد و با ایجاد مراکز مشاوره و تست داوطلبانه در اغلب استان ها و شهرستان های کشور همراه با توزیع سرنگ و سوزن یک بار مصرف در زندان ها و ترویج برنامه های آموزشی و اطلاع رسانی، موفقیت بیشتری در کاهش آسیب در معتادان تزریقی و جلوگیری از انتشار وسیع اچ آی وی در جامعه به دست آمد، به طوری که درصد مبتلایان به اچ آی وی و ایدز در اثر اعتیاد تزریقی از بیش از 80 درصد (در اوایل دهه 1370) به کمتر از 60 درصد (در حال حاضر) کاهش یافت.

در طی چند سال اخیر با توجه به مصرف مواد محرک صنعتی از نوع آمفتامین ها و متامفتامین ها که رفتارهای جنسی مهار گسیخته را سبب می شوند، درصد موارد ابتلا به علت تماس جنسی به ویژه در جوانان رو به افزایش نهاده و به شروع موج سوم همه گیری ناشی از تماس جنسی دامن زده است. به طوری که طبق آخرین آمار و اطلاعات موجود درصد افرادی که از سال 1391 تاکنون به اچ آی وی مبتلا شده اند از رقم قبلی که حدود 20 درصد بود، دو برابر شده و به بیش از 40 درصد افزایش پیدا کرده است.

در صورت عدم توجه به مشکل اعتیاد به مواد محرک فیزیکی جدید (آمفتامین ها و متامفتامین ها)، به علت خطر روابط جنسی مهار گسیخته در جوانان، این نگرانی وجود دارد که در طی چند سال آینده موج سوم همه گیری اچ آی وی و ایدز که از تماس جنسی مهار گسیخته ناشی خواهد شد جای خود را در جامعه به ویژه در میان جوانان و نوجوانان باز کرده و مشکلات جدیدی را برای کشور به وجود بیاورد.

لازمه موفقیت در مقابله با اچ آی وی و ایدز ایجاد عزم ملی، همکاری قوی بین بخشی، مشارکت فعال جامعه، وضع قوانین لازم برای حمایت از افراد مبتلا به اچ آی وی و ایدز به منظور جلوگیری از انگ و تبعیض، همکاری نزدیک بخش خصوصی و سازمان های غیردولتی با بخش دولتی، احساس مسئولیت فردی، خانوادگی و اجتماعی و به طور کلی بسیج همگانی جامعه است. بر این اساس ضمن حفظ دستاوردهای پیشین در جلوگیری از انتشار اچ آی وی و ایدز میان معتادان تزریقی که لازمه آن توسعه و تقویت مرکز کاهش آسیب و مراکز مشاوره و تست داوطلبانه است، ضروری است در شناسایی افراد پرخطر، تشویق آنان به انجام مشاوره و تست داوطلبانه، کشف موارد جدید ابتلا و درمان کلیه افراد واجد شرایط با داروهای ضد ویروس ایدز (anti retroviral treatment) اقدام شود؛ چرا که با انجام این کار علاوه بر اینکه به افزایش طول عمر و بهبود کیفیت زندگی مبتلایان کمک می شود، به علت کاهش بار ویروس در بدن افراد تحت درمان، خطر انتقال ویروس به سایرین نیز تا 95 درصد کاهش می یابد و به این ترتیب از نظر جلوگیری از انتشار ویروس در سطح جامعه نیز موفقیت قابل توجهی به دست خواهد آمد.

طبق آمار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی تا اول مهر ماه 92 خلاصه وضعیت اچ آی وی ایدز در کشور به شرح زیر است:

بر اساس آمار جمع آوری شده از دانشگاه های علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی، تا این تاریخ جمعا 27 هزار و 41 نفر افراد مبتلا به HIV / ایدز در کشور شناسایی شده اند که 89.3 درصد آن ها را مردان و 10.7 درصد را زنان تشکیل می دهند. تاکنون 5118 نفر مبتلا به ایدز شناسایی شده و 5471 نفر از افراد مبتلا فوت کرده اند.

45.9 درصد از مبتلایان به HIV در زمان ابتلا در گروه سنی 34-25 سال قرار داشته اند که بالاترین نسبت در بین گروه های سنی را به خود اختصاص می دهند.

علل ابتلا به HIV در بین کل مواردی که از سال 1365 تا کنون در کشور به ثبت رسیده اند به ترتیب، تزریق با وسایل مشترک در مصرف کنندگان مواد (68.1 درصد)، رابطه جنسی (12.7 درصد)، دریافت خون و فرآورده های خونی (0.9 درصد) و انتقال از مادر به کودک (2.1 درصد) بوده است. راه انتقال در 17.1 درصد از این گروه نامشخص مانده است.

در مقایسه این آمار با مواردی که ابتلا آنان در سال 1391 گزارش شده است، اعتیاد تزریقی 52 درصد، برقراری روابط جنسی 33.2 درصد و انتقال از مادر به کودک 3.4 درصد از موارد را تشکیل داده است. در 11.4 درصد از موارد شناسایی شده در این سال راه انتقال نامشخص بوده و هیچ مورد جدید ابتلا از راه خون و فرآورده های خونی گزارش نشده است.

 

منبع : سيمرغ

بازنشر : ایران گراند

 

تعریف جدید نذر کردن

 

تعریف جدید نذر کردن


برای نذر كردن حتما نبايد خيلی  هزينه كنيم ...

هیچ وقت فکر کرده اید که می توان تعریف نذر کردن را تغییر داد!
مثلا به جای پول می توانید برای مدت معین هیچ چیز را دور نریزید و حتی خرده نان را هم برای گنجشک ها بریزید.

می توانید نذر کنید تا یک ماه هیچ جا آشغال نریزید و اگر کسی ریخت آن را بردارید و آن را در سطل زباله بریزید.

می توانید نذر کنید تا چهل روز آب به اندازه نیاز مصرف کنید.

می توانید نذر کنید تا چهل روز ریا نکنید.
از کارتان نزنید، دروغ نگید.

می توانید نذر کنید تا چهل روز به کسی تعارف بی جا نکنید. راجع به زندگی خصوصی دیگران پرس و جو نکنید.

می توانید نذر کنید تا چهل روز با واقعیت ها زندگی کنید. مثلا تا زمانی که از صحت چیزی مطمین نیستید آن را پخش نکنید. یا برای کسی تعریف نکنید.

می توانید نذر کنید تا چهل روز چراغ اضافی را خاموش کنید.

می توانید نذر کنید یک هسته میوه کنار خیابان بکارید و تا سبز شدن آن، از او نگهداری کنید.

نذز کردن فقط قیمه و مرغ به خاطر چشم و هم چشمی نیست.

می توان نذر کرد ...
انسان بودن را ...

و اگر این متن رو نشر بدی آدم های بيشتری مي تونن انسان بودن رو نذر كنن.

نكاتي مهم در زندگي

 

نكاتي مهم در زندگي

پرسيدن سؤالات تلخ ممنوع
از این پس هرگز اين سوالات را نپرسيد.

👈از بچه ها نپرسیم پدرت را بیشتر دوست داری یا مادرت ؟

👈هرگز به بچه هایتان بیشتر دو سال شیر مادر ندهید و شخصیت آن ها را وابسته دهانی نسازید.

👈از بچه های فامیل راجع به معدل درسیشان نپرسیم.

👈سرزده به خانه کسی نرویم.

👈راجع به متراژ و قیمت خانه صاحبخانه از او سوال نپرسید .راجع به قد و وزن و سن اشخاص و مسایل شخصی آن ها مث....
👈وقتی برایمان مهمان می آید تلویزیون را خاموش کنیم .

👈از عروس و داماد خود به فرزندانمان بدگویی نکنیم.

👈وقتی پدر یا مادری فرزندش را تنبیه کرده جلوی بچه طرفداری بچه را نکنیم.
👈در تربیت فرزند دیگران حتی نوه هایمان هیچ دخالتی نکنیم.

👈هرگاه برای تولد بچه ای کادو می برید اگر خواهر ,برادری دارد حتما برای آن ها هم چیزی ببرید.

👈هدایایی را که برای ما مناسب نبودند به دیگران هدیه نکنیم.

👈بدون اجازه همسایه مهمانی با صدای موزیک بلند در منزل نگیریم.

👈«« مهــم »»:👉
👈در مکان های عمومی اگر فرد سالمندی ایستاده شما ننشینید.

👈در مترو و اتوبوس به افراد زل نزنید.

👈موقع رانندگی داخل ماشین بغلی را نگاه نکنید.

👈وقتی چراغ سبز می شود با بوق اعلان نکنید.

👈وقتی پیاده راه می روید اخم نکنید.

👈وقتی دوستانتان را بعد مدتی می بینید,هرگز نگویید :چقدر پیر شدی؟
👈یا از بین رفتی.راجع به ظاهر کسی قضاوت نکنید.

👈به آرامی غذا بخورید.مخصوصا وقتی مهمان هستید بیشتر از کنار هم غذا خوردن لذت ببرید تا خود غذا.
👈باران که می آید کنار پیاده رو ها آهسته برانیم.

👈هنگام برف شاخه درختان جلو خونه را تکون دهیم.

👈به رستوران های فست فود که می روید خودتان ظرف غذایتان را داخل سطل بیندازید.

👈همیشه زباله های خود را تفکیک کنید. همیشه در پله برقی ها در سمت راست بایستید و سمت چپ را همیشه برای  مردمی که عجله دارند خالی بگذارید.
 در متروها و اتوبوس ها بدانیم حق تقدم با  کسانی هست که قصد   پیاده شدن دارند سپس افرادی که سوار می شوند.

👈تمام وقتتان را صرف سریال های بی سر وته ترکيه اى  نکنید.به ورزش و مطالعه و یا دیدن فیلم های روز سینما بها دهید.

👈پول های شما برای بانک های شهر نیستند.بیشتر خرج خودتان کنید و تا جایی که امکان دارد به مسافرت بروید.

👈اگر متاهل هستید هرگز بدون اطلاع همسرتان به جایی نروید.همیشه او را در جریان بگذارید.

👈همیشه حلقه ازدواج در دستتان باشد.اگر کوچک شده در اسرع وقت سایز آن را درست کنید و به دست کنید.

👈در محیط کار لباس رسمی بپوشید و هرگز صندل راحتی به پا نکنید یا صندل تابستانه با جوراب نپوشید.

👈هرگز بدون ادوکلون به سر کار نروید مخصوصا اگر شغل شما طوری است که با ارباب رجوع زیاد سروکار دارید.

👈هر سال به دندان پزشکی بروید .اگر سالی یک دندان خراب را هم درست کنید.دندان هایتان همیشه سالم می مانند.
👈به افراد بیمار یا معتاد(وابسته ) یا اقلیت ها به چشم یک انسان عادی نگاه کنید و با آن ها رفتار عادی و محترمانه داشته باشید.
هرگز نپرسيد چرا چاق شدى
چرا لاغر شدى ؟!

👈خرافات ها را دور بریزید و مانند انسان های به روز و محترم تفکر داشته باشید.
هرگز از كسى نپرسيد چرا ازدواج نمى كنى چرا بچه دارنمى شى.

👈هرگز کشور خود را با تمام کاستی هایش مسخره نکنید و اجازه ندهید دیگران نیز حرمت شکنی کنند.
👍برای دعا کردن از زبان عادی و خودمانی استفاده کنید نیاز نیست زیاد آن را پیچیده کنید.
👏🏼👏🏼👏🏼
هرگز میزان حقوق ماهیانه کسی را نپرسید.

هرگز شماره عینک کسی را نپرسید.

 

نقد #مصطفی_ملکیان به   پروژه روشنفکری دینیِ #عبدالکریم_سروش و دیگران

⚖️ نقد #مصطفی_ملکیان به 

پروژه روشنفکری دینیِ #عبدالکریم_سروش و دیگران

 

از نگاه من پروژه روشنفکری دینی حاوی ۷ پيش‌فرض نامنقح است و تا زمانی که روشنفکران دینی تمامی آن ها را اثبات نکنند، این پروژه از لحاظ نظري موفق نخواهد بود. در ادامه این پیش فرض ها را مطرح می نمایم:

1️⃣ پيش‌فرض اول اين است كه در این پروژه پذیرفته شده كه مشكل مردم ايران و احيانا مسلمانان جهان، جمع دين و مدرنيته است. ولي به سود اين پيش‌فرض استدلالي اقامه نشده است. وقتي شما مي‌گوييد كه مشكل جامعه ما جمع اسلام و مدرنيته يا دين و مدرنيته است، معنايش اين است كه ما قبول داريم كه همه‌مان مي‌خواهيم كه هم متدين باشيم و هم مدرن. آيا همه قبول دارند كه هم بايد متدين باشند و هم مدرن؟

🔻ممکن است كسي بگويد كه مي‌خواهيم متدين باشيم، اما اصلاً نمي‌خواهيم مدرن باشيم. (كه اتفاقاً سخنران قبل از من [دكتر سيد حسين نصر] رأيش همين بود، يعني ما مدرنيته نمي‌خواهيم، دين مي‌خواهيم. يك عده هم از آن طرف ممكن است بگويند ما مدرنيته مي‌خواهيم و دين نمي‌خواهيم. شما از كجا فكر مي‌كنيد كه همه ما به دنبال جمع بين مدرنيته و دين هستيم كه دنبال راه‌حل اين هستيد كه چگونه مي‌شود دين را با مدرنيته جمع كرد؟

🔻به نظر قاصر بنده مشكل ما مشكل «درد و رنج» است. حالا چه ايراني و چه غيرايراني، فرق نمي‌كند. ما مي‌خواهيم كه انسان‌ در زندگی كم‌تر رنج ببرد، اگر هم بايد رنج ببرد، لااقل رنج‌هاي اجتناب‌پذير را نداشته باشيم، فقط ما باشيم و درد‌هاي اجتناب‌ناپذير. ما باشیم و دردهايي مثل تنهايي و مرگ. نه اين كه هر درد و رنجي را داشته باشيم.

2️⃣ پيش‌فرض دوم، امكان روشنفكري ديني است. اين هم محل بحث است. آيا روشنفكري دينی ممكن است. اين چيزي است كه قبلاً هم عرض كردم كه به نظر من ممكن نيست. آن كساني كه مي‌گويند ممكن است، بايد راه‌ امكانش را نشان بدهند. بايد نشان بدهيم كه روشنفكري را [مي‌توان] با دين جمع كرد؟

3️⃣پيش‌فرض سوم این است که بر فرض روشنفكري ديني امكان داشته باشد، مطلوبيتش چيست؟ به چه دليل مطلوب است؟  

4️⃣ پيش‌فرض چهارم چنین است که روشنفکری دینی مبتني بر وحي است و در نهایت از وحي استمداد مي‌كند. اما مشخص نیست بر چه مبنایی حجّيت معرفت‌شناختي وحي را اثبات كرده است. توجه باید کرد كه من نمي‌گويم وحي حجيت ندارد، بلکه مي‌گويم  روشنفكران ديني چه دليلي ارائه كرده‌اند مبنی بر اين كه "وحي"، "حجيت معرفت‌شناختي" دارد و يكي از منابع شناخت است و عالم واقع را آن چنان كه هست به ما نشان مي‌دهد.

5️⃣ پيش‌فرض پنجم این است که فرض مي‌كنيم كه "حجيت معرفت‌شناختي وحي" هم اثبات شد، اما از كجا مي‌گوييد اين متني كه در اختيار ماست "وحي" است. متون وحياني، بايد وثاقت تاريخي‌ شان اثبات بشود، بايد نشان داده شود كه  كتاب مقدس واقعا سخن عيسي است، واقعا سخن موسي است و به همين ترتيب در مورد هر متن مقدس ديگري.

6️⃣پيش‌فرض ششم اين است كه ما با چه روشي متون وحياني را تفسير مي‌كنيم. ما باید اين روش را مشخص كنيم و وثاقت هرمنوتيكي آن روش را هم نشان بدهيم. از يك متن مقدس، اشاعره تفسيري ارائه نموده و از آن جبر بيرون مي‌آمد، معتزله هم با تفسیر دیگری. از آن اختيار را بيرون مي‌كشيدند.

باید مشخص شود روشنفکران دینی از كجا مي‌فهمند كه در استفاده از متون مقدس به صواب رفته اند. متدهاي تفسيري این روشنفکران به لحاظ هرمنوتيكي چیست و در کجا اثبات شده است؟

7️⃣ پيش‌فرض هفتم اين است كه وقتي روشنفكري ديني نشان داد كه بين دين و مدرنيته سازگاري وجود دارد، آن وقت بايد بگويد كه در ميان اديان، حال چرا باید درصدد سازگاری اسلام با مدرنیته برآمد؟  
چرا مسيحيت را جمع نكنيم؟ ‌چرا آيين هندو را جمع نكنيم؟

همان گونه که گفتم تا زمانی که روشنفکران دینی تمامی این پیش فرض ها را را اثبات نکنند، پروژه روشنفکری دینی از لحاظ نظري موفق نخواهد بود.

کانال اندیشه های فلسفی شهر 🔶
@philosophical_thought

فواید خنده

#از_منفی_به_مثبت

⭕️فواید خنده


خنده یک مکانیسم دفاعی و کنار آمدن با استرس، تحقیر، خجالت زدگی و درد است.
خنده باعث افزایش سطح انرژی بدن می شود.
خنده باعث کاهش استرس و تنش روانی می گردد.
خنده باعث کاهش درد می شود.
خنده باعث افزایش روحیه فرد و احساس خوب نسبت به خود داشتن می گردد.
خنده باعث بهبود کارکرد مغز می شود.
خنده باعث تحریک هر دو نیمکره مغز گردیده و در عملکرد آن ها تعادل ایجاد می کند.
خنده باعث ماساژ دادن ارگان های شکمی و بهبود کارکرد آن ها، تقویت عضلاتی که ارگان های شکمی را در جای خود نگه می دارند، و افزایش و بهبود عمل جذب و هضم می گردد.
خنده باعث تقویت یادگیری و تمرکز می شود.
خنده باعث کاهش تنش عضلانی می گردد.
خنده یک تمدد اعصاب و تکنیک تن آرامی رایگان و آسان است.
هنگام خنده فشار خون و سرعت ضربان قلب شما افزایش می یابد. اما بلافاصله پس از اتمام خنده فشار خون کاهش می یابد(کمتر از حد طبیعی)
خنده باعث تغییر رفتار ما می شود. پس از خنده ما بیشتر صحبت کرده و تماس چشمی و فیزیکی بیشتر برقرار می کنیم.
خنده باعث کاهش سطح هورمون های استرس می گردد. این هورمون ها که در هنگام تجربه استرس و خشم ترشح می شوند باعث سرکوب سیستم ایمنی بدن، افزایش پلاکت های خون و افزایش فشار خون می گردند.
خنده باعث تقویت سیستم ایمنی می گردد. خنده سلول های t وb و گاما اینترفرون را افزایش می دهد.
خنده ممکن است به سرفه و سکسکه بینجامد که باعث پاک شدن مجاری تنفسی از مخاط اضافی می گردد.
خنده باعث افزایش ایمنوگلوبین a می گردد که از مجاری تنفسی در برابر ارگانیزم های بیماریزا دفاع می کند.
خندیدن یک نوع فعالیت بدنی هوازی است. ۱۰۰ بار خندیدن معادل ۱۵ دقیقه فعالیت با دوچرخه ثابت می باشد.
خنده باعث کاهش فشار خون، افزایش جریان خون در بدن و افزایش اکسیژن رسانی در بدن می گردد.
خنده باعث ورزش دیافراگم و عضلات شکم، تنفسی، صورت، پا و کمر می گردد.
خنده باعث تخلیه انرژی و احساسات منفی و مخرب می شود.
خنده با افزایش اکسیژن رسانی باعث تسریع بهبود زخم ها می گردد.
خنده کوتاه ترین مسیر میان دو فرد است.
امیدوارم همیشه شاد باشید و بر لبانتان خنده.

@Rezamovaseghi1363r

من روزه ام!!!!

 من روزه ام!!!!


من روزه ام!!!!
تمام سال را روزه ام.
ولی به جای دهان و شکم ، اندیشه ام را روزه ام.
فکر من حق ندارد به کسی بی حرمتی کند.
فکر من حق ندارد به کسی ناسزا بگوید.
فکر من حق ندارد به مال کسی دست درازی کند.
فکر من حق ندارد با زندگی کسی بازی کند.
فکر من حق ندارد به کسی بهتان بزند.
فکر من حق ندارد به کسی جفا کند.

فکر من حق ندارد با دل کسی بازی کند.
فکر من حق ندارد به کسی دروغ بگوید.
فکر من حق ندارد به یتیمی بی تفاوت باشد.
فکر من حق ندارد زورگو باشد.
فکر من حق ندارد بینوایی را ببیند
و بی تفاوت از کنارش عبور کند.
فکر من ..................
آری من روزه ام ،
نه روزه نخوردن غذا ،
بلکه روزه انسان بودن،
روزه مردانه زیستن،
روزه جاودانه شدن.
آری من تمام سال را روزه ام.
تمام ساعت ها را روزه ام.
تمام دقائق را روزه ام.

سواد مصنوعی و الگوی جدید نادانی

 

سواد مصنوعی و الگوی جدید نادانی

روزانه فقط در تلگرام بیش از 3 میلیون مطلب منتشر می شود. جالب است بدانید در ساعت 4 صبح که میزان مطالب منتشر شده به کمترین مقدار خود می رسد نیز 25 هزار مطلب نشر می یابد. این میزان تولید محتوا در شبکه های مختلف اجتماعی در طول تاریخ بی نظیر و فوق العاده است و منجر به پدیده جالبی شده: «همه ما» راجع به «همه چیز» می دانیم اما با ويژگی هایی خاص.
کارل تارو ژورنالیست معروف ژاپنی می گوید: 

هر وقت هر کسی از هر چیزی سخن می‌گوید ما وانمود می کنیم که دربارۀ آن می‌دانیم. همکارانمان دربارۀ فیلم، کتاب، قیمت ارز، حمله نظامی آمریکا صحبت می‌کنند سرمان را بالا و پایین می بریم یعنی من هم دربارۀ آن می دانم. این درصورتی است که آن ها دربارۀ آن موضوع فقط نظرات کس دیگری را در یک شبکه اجتماعی خوانده اند و آن را بازگو می کنند همان گونه که ما نیز چنین می کنیم. ما به شکلی خطرناک به نوعی کپی برداری از دانایی نزدیک می‌شویم، که در واقع الگوی جدید نادانی است. ما با سواد مصنوعی روبرو هستیم.

رسانه ها باعث شده اند به سرعت برق در معرض اخبار و به سرعت باد در معرض تحلیل اخبار قرار بگیریم. محیط اطراف ما پر است از اخبار مغشوش، اعداد و ارقام گول زننده و حرف های جهت‌دار. سه مساله این موضوع را تشدید می کند:
1-  حجم بالای اخبار و تحلیل ها. اطلاعات بیشتر یعنی فرصت کمتر برای بررسی دقیق تر آن ها.
2-  سبک زندگی شتابان: زندگی امروزی نسبت به 200 سال پیش بسیار چگال تر شده است. یعنی میزان رخدادهای کاری و ارتباطاتی در واحد زمان بیشتر شده است.
3- سواد مصنوعی: نظرات ما از پرسه‌زدن در شبکه‌های اجتماعی سرچشمه می‌گیرند، نه مطالعۀ کتاب‌ها! این کپی برداری از دانایی، در واقع الگوی جدید نادانی است.

به همین خاطر است که اخبار درست و غلط و شایعه و حقیقت در فضای مجازی تقریبا هم ارزش‌اند. چرا؟ چون ما فرصت نمی کنیم که درستی آن چه را که دریافت می کنیم، بررسی کنیم. بلافاصله آن را می خوانیم و احتمالا آن را برای دیگران فوروارد (ارسال) می کنیم و در گفتگوهای خانوادگی یا دوستانه یا کاری مان از آن اطلاعات استفاده می کنیم که نشان دهیم از زمانه عقب نیستیم. مثلا گزارشی در فضای مجازی منتشر شد در مورد وضعیت اقتصاد ایران در سال 97، ملت هم بدون این که از صحت و سقم آن و همچنین اعتبار منبع آن اطمینان حاصل کنند، آن را برای دیگران ارسال می کردند. وقتی هم که با این انتقاد روبرو می شدند که این گزارش مکنزی نیست. جواب می دادند که گزاره های آن درست است. خوب! اولا این که از کجا معلوم که این گزاره درست است. مرجع صحت سنجی این گزاره ها کجاست؟ شخص شما؟ حتی اگر مکنزی گفته باشد اگر چیزی به شهود ما نزدیک است حتما درست است؟ اگر حتی چند گزاره در این گزارش درست باشد آیا به آن معناست که همه آن گزاره ها درست اند و متعلق به مکنزی؟
چه می توان کرد؟
1-  تعلیق قضاوت. نه باور کنید و نه رد کنید. زمانی که استدلال به نفع یا علیه آن گفته یا نوشته ندارید نه ردش کنید، قضاوت خود را معلق کنید تا زمان دریافت اطلاعات کافی برای قضاوت.
2-  در حالت مستی قضاوت نکنید. دو روانشناس آمریکایی در مطالعات خود نشان دادند زمانی که افراد از آرامش فکری بیشتری برخورداند، کیفیت قضاوتهای حرفه ای شان افزایش پیدا می کند. مطالعات نشان داده زمانی که شتابزده، هیجانی، خسته و پریشان هستیم، کیفیت قضاوت های ما افت می کند و قضاوتی که در زمان شتابزدگی می کنیم به اندازه قضاوت یک فرد مست، غیرقابل اتکاست.
3-  به ساختارهای مشکوک، حساس باشید. جملاتی که با فعل مجهول و بدون فاعل ساخته شده‌اند مانند «گفته می‌شود» یا «شنیده‌ها حاکی از آن است که» و «یا بر اساس اخبار منتشر شده» روشی برای پیچاندن شما هستند. در این ساختارها خبر وجود دارد. اما منبع خبر وجود ندارد.
4-  برای هر چه می خوانید یا می شنوید از خودتان بپرسید: 

الف) آیا از منبع خبر/گزارش مطمئن هستم؟ 

ب) آیا شواهد تاییدکننده یا استدلال های قانع کننده آورده شده یا این که یک حرف به زبان های مختلف تکرار شده؟ 

ج) آیا بین مقدمه و اطلاعات ارایه شده و نتایج رابطه منطقی وجود دارد؟ 

د) آیا تمام واقعیت بیان شده یا بخشی از واقعیت؟
5-  از چرا و کلمات هم خانواده استفاده کنید. آدم های دقیق دائم می پرسند چرا؟ چرا کاندیدای ریاست جمهوری شما بهتر است؟ چه چیز باعث می شود که فکر کنید قیمت ارز بالا می رود؟ چطور به این نتیجه رسیدید؟
6- حضور در شبکه های اجتماعی مفید است. جریان آزاد اطلاعات در آن بسیار جذاب، مفید و غنیمت است. اما فراموش نکنیم که آن ها نمی توانند جایگزین کتاب و تفکر عمیق شوند.
بیشتر بیندیشیم...

راه‌های کنار آمدن با مشکلات و لذت بردن از زندگی

 

راه‌های کنار آمدن با مشکلات و لذت بردن از زندگی

ما باید سنخ روانی خودمان را بشناسیم. بسیاری از ناشادی‌ها و ناخوشی‌های ما به این دلیل است که دست‌اندرکار رشته تحصیلی یا شغل و حرفه و نقش‌های اجتماعی‌ای هستیم که با سنخ روانی ما سازگاری ندارد.

باید یاد بگیریم رضایت همیشه با موفقیت سازگار نیست. باید این سنگ را با خودمان وابکنیم که می‌خواهیم موفقیت را فدای رضایت کنیم یا رضایت را فدای موفقیت تا اگر مثلا به ثروت یا قدرت سیاسی و شهرت اجتماعی رسیدیم دیگر ناله نکنیم که شاد نیستیم.

تا وقتی به ارزش‌های داوری دیگران بی‌اعتنا نیستید، روی خوش نمی‌بینید. آدم به میزانی که به ارزش داوری‌های دیگران نسبت به خودش بی‌اعتناست، می‌تواند به راه خودش برود. باید به ارزش داوری‌های دیگران بی‌اعتنا باشیم تا بتوانیم راه یونیک خودمان را برویم. هر کدام از ما در جهان یک کوچه داریم که قرقگاه ماست اما قرقگاه‌های ما خالی مانده و همه‌مان چپیده‌ایم در خیابان و شما پای من را لگد می‌کنید و من پای شما را. چرا به میدانگاه می‌چپیم؟ چون ارزش داوری‌های دیگران برایمان مهم است. ارزش داوری غیر از واقع‌داوری است. ما متاسفانه خاکسترنشین این هستیم که به ارزش داوری‌های دیگران بها می‌دهیم یعنی به خودمان وفادار نمی‌مانیم برای این که به دیگران وفادار بمانیم.

بین سنخ و فعالیتی که در زندگی انجام می‌دهیم تعادل برقرار کنیم. بسته به سنخ روانی و بسته به این که اهل رضایت هستید یا موفقیت معلوم می‌شود که راه تعادل برقرار کردن در زندگی شما چگونه است و چقدر از وقت و نیروی خود را باید صرف درآمد کنید و چقدر را صرف ندای درون خود.

باید کمال‌گرایی را به معنای منفی‌اش از وجود خودمان ریشه‌کن کنیم. ما باید بپذیریم که با کار ناقص شروع کردن و روز به روز از نقص کار کاستن است که به مرز کمال نزدیک می‌شویم. کمال‌گرایی ناشی از عُجب است. معنایش این است که مردم کار ناقص می‌کنند اما من نباید بکنم. بنابراین به جای کمال‌گرایی باید بهترگرایی داشته باشیم.

باید نسبت به هماهنگی درونی آرا و نظریات‌مان حساس باشیم. ما نظریاتی داریم که با هم سازگار نیستند. وقتی که تضاد و تناقض و تعارض نظراتمان با یکدیگر نشان داده می‌شود، ناگهان احساس شکست می‌کنیم؛ غافل از این که این شکست را واقعیت‌ها به ما نداده‌اند. لذا همیشه باید سعی کنیم اگر آرا و اجزایمان با هم ناسازگارند، یکی را به سود دیگری از میدان به در کنیم یا هر دو را به در کنیم و به جایش چیز سومی بیاوریم.

ما همیشه از چیزهایی که جزو قوانین حاکم بر جهان نیستند، ضربه می‌خوریم چون آن ها را قانون حاکم بر جهان می‌دانسته‌ایم. وقتی چیزی را که قانون‌نما و شبه‌قانون است، قانون فرض می‌کنیم از آن ضربه می‌خوریم. ذهن شما باید تابع واقعیت‌ها شود. کسی که می‌گوید، افسرده هستم چون دوست بیست ساله‌ام به من خیانت کرده انگار که یکی از قوانین ذهنش این بوده که هیچ دوستی به دوستش خیانت نمی‌کند. هیچ روانشناس اجتماعی و هیچ جامعه‌شاسی این را از قوانین حاکم بر مناسبات انسانی تلقی نکرده است. وقتی این قوانین به سنگ واقعیت می‌خورد، مثل ظرف بلورین می‌شکند و آن وقت ما ناخوشی و ناشادی و رنج احساس می‌کنیم.»


#مصطفی_ملکیان، ماهنامه اندیشه پویا
گفتگویی کامل در شماره 38 ماهنامه اندیشه پویا مهر و آبان1395

 

چرا نباید پفک خورد؟

🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅                         
💠🔅
🔅
چرا نباید پفک خورد؟

 

✍️دکتر فاطمه فرهمند، فوق تخصص گوارش کودکان و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران

پفک حجم زیادی از معده را اشغال می کند و آب فراوانی را به خود می کشد. همین مساله باعث می شود که کودک یا هر مصرف کننده دیگری از خوردن وعده های غذایی اصلی سرباز زند.

از سوی دیگر، ترکیب پفک و آب به شکل موضعی می تواند باعث تحریک معده شود و التهاب ایجاد کند که علایمی نظیر دل درد، بی اشتهایی و سوزش سر دل را به همراه خواهد داشت. مشکل دیگر پفک آن است که مقدار فراوانی نمک تجزیه شده دارد و باعث دریافت بیش از حد مایعات می شود و بار زیادی را به کبد و کلیه افراد تحمیل می کند و عامل فشار خون و مشکلات قلبی- عروقی در سنین بالاتر می شود.

💥مواد رنگی و افزودنی های موجود در پفک موجب بروز آلرژی غذایی به شکل گوارشی ( با علایم تهوع، استفراغ، دل درد و اسهال ) آلرژی پوستی ( با علایم کهیر، خارش و سوزش ) و آلرژی تنفسی ( با علائم تنگی نفس و آسم ) به خصوص در کودکان و سوء جذب و سوء هضم مواد غذایی می شود؛ بنابراین تا حد ممکن باید مصرف پفک را کنار بگذارید و تنقلات سالم نظیر انواع مغزها، میوه و سبزی تازه و حتی لقمه های مختلف و مغذی را در برنامه غذایی تان بگنجانید.

📚منبع: هفته نامه سلامت  

           🍏 @tebshiia20🌿
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅

دلیل عدم رشد کشورهای جهان سوم

 

دلیل عدم رشد کشورهای جهان سوم

 یک نفر از همراهان آقای سید محمد خاتمی که در سال ۱۹۹۹ به سنگاپور رفته بودند تعریف می کرد:
 بعد از دیدار با رییس جمهور سنگاپور، از ایشون خواستیم اگه امکان داره جلسه ای با آقای لی کو آن یو ،‌ داشته باشیم.
آقای آن یو،‌ بازنشسته شده بود و هر از گاهی به عنوان مشاور در کاخ ریاست جمهوری حضور پیدا می کرد.
جلسه هماهنگ شد و ما به دیدن ایشان رفتیم.
بعد از سلام و احوال پرسی، آقای خاتمی گفت: 

نمی خواهیم وقت شما رو زیاد بگیریم، فقط یک سوال!!!.
به نظر شما ایران میتونه مثل سنگاپور رشد کنه و به چنین موفقیت عظیمی برسه؟!
آقای آن یو، یه کم فکر کرد و گفت: نه!!،‌ متاسفم.
آن فرد گفت: همه ما جا خوردیم و اصلا فکر نمی کردیم چینن جواب تند و به دور از دیپلماسی را از آقای آن یو بشنویم!.
برای همین رییس جمهور و تیمی که همراهشون بودیم در سکوت و شرم غرق شدیم!!
آقای آن یو، بعد توضیحاتی میده که تمام حرف اصلی نوشته من این چند خط توضیحات ایشونه!!.
 به نظرم این توضیح برای تمام کشورهای جهان سوم می تونه مثل یه نقشه گنچ باشه!!، البته به شرطی که به دنبال گنج باشیم!!!
آقای آن یو گفت:
۳ دلیل اصلی داره که شما نمی تونید مثل سنگاپور بشید!!!
۱. ایدئولوژی:
شما ایدئولوژی خاصی دارید و معتقدید، زندگی اصلی بعد از مرگ شروع میشه.
برای همین این دنیا و زندگی دنیوی را به اندازه کافی جدی نمی گیرید!! و دلتون را به جهان بعد از مرگ خوش کردید!!
خوب معلومه کسی که این جهان را جدی نگیره برای مدیریت و سرآمدی در این جهان هم به اندازه کافی تلاش نمی کنه!
ولی ما اعتقاد داریم ، همین دنیا تنها چیزیه که داریم و به همین جهت تمام تلاشمون را می کنیم تا بهترین دنیا را برای خودمون بسازیم!!.
۲. رویکرد :
شما رویکرد متفاوتی نسبت به مسأله ها و مشکلات دارید!!
وقتی ما با یک مشکل مواجه می شویم، مشورت می کنیم. اگر امکان حل اون مشکل و مسأله به نفع ما باشه،‌ پیش می ریم و تمام تلاشمون را می کنیم. ولی اگه متوجه بشیم و تو مشاوره ها هم به این نتیجه برسیم که طرف مقابلمون برنده میشه،‌ دیگه مبارزه نمی کنیم!! و می ریم با طرف مقابلمون مشکلمون رو با مسالمت حل می کنیم! و وقتمون را بیشتر از این صرف جنگیدن با کسی که در نهایت برنده خواهد بود، نمی کنیم!!.
ولی وقتی شما با یک مسأله مواجه می شوید، مثل ما مشورت می کنید. اگر به شما گفته بشه که در این مسأله شما برنده نخواهید شد و برنده نهایی طرف مقابل شماست ، به جای این که بروید و با طرفتون مشکل را با مسالمت حل کنید، با زور و پول و اعتقاد و نسل در نسل به مبارزه با اون طرف می روید!! و برای همین همیشه تعداد مشکلاتتون بیشتر از تعداد راه حل هاتونه!!!
آقای آن یو گفته بود: نسلی که برای خودش و نسل های بعد از خودش به جای راه حل، مشکلات قدیمی را به ارث بذاره نمی تواند مثل سنگاپور رشد کنه!!!
۳. تصمیم گیری سیاسی و اقتصادی کشور در دست نظامیان:
آقای‌ آن یو در توضیح سومین دلیل عدم رشد کشورهای جهان سوم گفته:
نظامی ها بر اساس یک خط فکری خاص و بدون انعطاف حرکت می کنن. این روش برای جنگ و پاسداری از حریم کشور مناسبه،  اما در تصمیم گیری های سیاسی و اقتصادی نیازمند خطوط فکری متفاوت و انعطاف پذیری بسیار زیادیم.
هیچ کشوری را پیدا نمی کنید که سیاست و اقتصاد در دست نظامیان اون کشور باشه،‌ و اون کشور رشد قابل توجهی داشته باشه!!


بر گرفته از تار برگ اقای سامان خسروی.

🌐 @ariiiyii

آیا می دانید کلمه خیابان از کجا آمد است؟!

🛣آیا می دانید کلمه خیابان از کجا آمد است؟!


🛣تاریخچه ای مختصر از آسفالت در ایران

 

🔹در استان اردبیل شهری وجود دارد به نام "مشکین شهر" که البته نام اصلی این شهر “خیاو” است که در زمان پهلوی اول به مشکین شهر تغییر یافته است.

🔹در زمان های قدیم عده ای از مردم این شهر به تبریز مهاجرت کرده و در محله ای ساکن شدند که به مناسبت سکونت این عده، به “خیاوان” مشهور شد. یعنی محل سکونت خیاوی ها. شیخ محمدخیاوانی (خیابانی) از رهبران مشروطه از اهالی همین محله بود.

🔹در زمان حکومت ملی آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه‌وری که منجر به برخی پیشرفت ها در آذربایجان و بخصوص تبریز گردید، برای اولین بار یکی از محله‌های تبریز به نام خیاوان آسفالت شد.

🔹تا آن زمان هیچ جایی در ایران به آن حجم زیاد آسفالت نشده بود و به این ترتیب”خیاوان ” یا خیابان به ایرانیان معرفی شد. از آن به بعد هرجایی در ایران که آسفالت می شد، به آن جا خیاوان یا خیابان می گفتند.

🔹خیلی ها فکر می کنند خیابان یک کلمه فارسی است که از دو بخش “خیاب” +” ان ” تشکیل شده است در حالی که “خیابان ” کلمه ای تورکی است.

📷عکس: آسفالت کردن خیابان ها در زمان حکومت ملی آذربایجان

💠برای (https://t.me/qocatabriz/4340) آشنایی بیشتر با تاریخ، مشاهیر، موسیقی تبریز و آذربایجان و جاذبه های گردشگری آن با ما همراه شوید (http://t.me/joinchat/BarfeTwWT1jzAolyvPQ-mQ)👇🏻
t.me/joinchat/BarfeTwWT1jzAolyvPQ-mQ

ضرورت درمان خودكامگى

⭕️ ضرورت درمان خودكامگى


       دکتر مصطفی دلشاد تهرانی

خودكامگى در هر چهره و مرتبه‌اى كه باشد، چندان خطرناك است كه بيش از هر بيمارى و پيش از خطرى نيازمند توجّه و رسيدگى، و درمان و پيشگيرى است. هم نيازمند مهار درونى و هم مهار بيرونى است، كه اگر چنين نشود، فرد و جامعه و حكومت را به پست‌ترين مراتب و تباه‌ترين روابط سوق مى‌دهد. 

اميرمؤمنان على (ع) در آموزه‌اى هشداردهنده فرموده است :
 
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ هذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لاَ يَغُشُّ، وَ الْهَادِي الَّذِي لاَ يُضِلُّ، وَالْمُحَدِّثُ الَّذِي لاَ يَكْذِبُ ... فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِكُمْ وَ اسْتَعِينُوا بِهِ عَلَى لاَْوَائِكُمْ، فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَكْبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْكُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَيُّ وَ الضَّلاَلُ.»  نهج البلاغه ، خطبۀ ۱۷۶

و بدانيد كه اين قرآن همان اندرزگويى است كه فريب ندهد، و همان راهنمايى است كه گمراه نكند، و سخنگويى است كه دروغ نگويد ... پس بهبودى از دردهاى خود را از آن بخواهيد، و بر دشوارى‌هايتان از آن يارى بجوييد، كه درمان بزرگ‌ترين درد در قرآن است، و آن درد كفر است و دورويى نشان دادن، و بيراهه رفتن و گمراه شدن.

بزرگ‌ترين دردهاى آدمى كفر است و دورويى و بيراهه شدن و گمراهى، كه اين بيمارى‌ها همه از خودكامگى (استكبار و اَنانيت) برخيزد، چنان‌كه پيشواى آنان كه بدين بيمارى‌ها مبتلا گشت، يعنى ابليس، از سر خودكامگى در اين هلاكت فرورفت؛ و از آن پس همه تلاشش آن است كه مردمان را به بيمارى خويش (خودكامگى) مبتلا سازد تا به كفر و دورويى و بيراهه شدن و گمراهى گرفتار نمايد. 

خداوند درباره منشأ آن‌چه از او ظهور يافت فرموده است :
 
( وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ )  بقره / ۳۴

و چون فرشتگان را فرموديم: براى آدم سجده كنيد. پس همه به سجده درافتادند، به‌جز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد.
 
( قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ )  اعراف / ۱۲

فرمود: چون تو را به سجده امر كردم چه چيز تو را بازداشت از اين‌كه سجده كنى؟ گفت: من از او بهترم. مرا از آتش آفريدى و او را از گِل آفريدى.
 
براساس اين آيات آن‌چه ابليس را به تمرّد و سركشى و سرباز زدن از فرمان الهى كشاند، دو چيز بود :
 
۱) «استكبار» و «اَنانيت»: ( اسْتَكْبَرَ ) و ( قَالَ أَنَا )

۲) «ظاهرگرايى»: ( قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ )
 
ابليس به ظاهر آدم (ع) نگريست و خود را بر ترديد، و استكبار ورزيد و خودبزرگ‌انگارى‌اش او را به تمرّد كشانيد. بنابراين آن‌چه او را بدان منزل رهنمود گرديد، خودكامگى‌اش بود. همين سبب تباهى او شد، و سرمايه او در تباهى آدميان گرديد.
( قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَکَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِينَ )  اعراف / ۱۳

فرمود: از آن [ مقام ] فرو شو، تو را نرسد كه در آن [ جايگاه ] تكبّر نمايى. پس بيرون شو كه تو از خوارشدگانى.
 
بيش‌ترين خطر براى آدمى، اين است كه به همان بيمارى ابليس مبتلا شود و به همان راهى رود كه او طى كرد.
 
«فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ.»  نهج البلاغه ، خطبۀ ۱۹۲

پس بندگان خدا، بپرهيزيد از اين‌كه شيطان شما را به بيمارى خود مبتلا گرداند.
 
براى جلوگيرى از فرو افتادن در دام شيطان و بيمار شدن به بيمارى او، قرار دادن خود در حفاظ فروتنى ضرورى است :
 
«وَ اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَى رُؤُوسِكُمْ، وَ إِلْقَاءَ التَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ، وَ خَلْعَ التَّكَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ، وَ اتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيسَ وَجُنُودِهِ، فَإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ جُنُودًا و أَعْوَانًا، وَ رَجِلاً وَفُرْسَانًا.»  همان

تاج افتخار فروتنى را بر سرهاى خويش نهيد، و گردنفرازى را به زير پاهاى خود بيفكنيد، و رشته خودبزرگ‌بينى را از گردن‌هاتان فرود آريد. و فروتنى را همچون دژى مرزبانى، ميان خودتان و دشمنتان ابليس و سپاهيانش، برگزينيد، زيرا از هر مردمانى سپاهيان و يارانى، و پيادگان و سوارانى دارد.
 
تنها دژِ نظامى ميان آدميان و شيطان و سپاهيانش، دژِ فروتنى است، و چون اين دژ فرو ريزد، آدميان به‌راحتى در دام شيطان و سپاهيانش فرو مى‌افتند.
شناخت بيمارى خودكامگى و درمان كردن آن، پيش از تباه شدن بدان، ضرورتى حياتى است .


@mrshkyaddasht

نداشتن زندانی سیاسی از ویژگی‌های دولت کریمه علوی

🔴نداشتن زندانی سیاسی از ویژگی‌های دولت کریمه علوی

 

✍️سروش محلاتی:
زندانيان سياسي در دولت علوي، زنداني سياسي، ديده نمي‌شود، اين بدان معنا نيست كه در حكومت حضرت، كسي مرتكب جرم سياسي عليه حكومت نمي‌شد، بلكه به عكس، در آن دوره به دليل فتنه خوارج، شورش طلحه و زبير، و شرارت‌هاي معاويه، اوضاع جامعه از نظر سياسي بسيار ملتهب بود، به خصوص كه چون خوارج و اصحاب جمل، از ميان ياران حضرت انشعاب پيدا كردند و با تبليغات گمراه‌كننده‌ي ضدِ حضرت، عضو گيري مي‌كردند، ارتكاب جرائم عليه حكومت فراوان اتفاق مي‌افتاد. 

اين گروه‌ها، پس از شورش مسلحانه، با مقابله‌ي حضرت و جنگ رو به رو شدند، ولي قبل از آن، زنداني نداشتند. در حالي كه برخي از آن‌ها به حضرت دشنام مي‌دادند، برخي ديگر به نشر اكاذيب و تشويش اذهان مي‌پرداختند، برخي هم تجمعات عليه حكومت تشكيل مي‌دادند و....
شگفت آور است كه در آن شرائط حادّ امنيتي و سياسي، حتي نام "چند نفر" كه زنداني شده باشند، ديده نمي‌شود! در حالي كه مخالفان، افراد سرشناسي بودند و حبس آن‌ها در تاريخ ثبت مي‌شد، و شگفت آورتر آن كه در همان اوضاع، افراد متعددي از مسئولان دولتي به دليل تخلفات خود، در زندان بودند!
كثير حضرمي، مي‌گويد در مسجد كوفه، گروهي عليه اميرالمؤمنين صحبت مي‌كردند و يكي از آن‌ها قسم خورد كه حضرت را خواهد كشت، من او را گرفتم و خدمت حضرت آوردم، حضرت فرمود: 

آزادش كن! توقع‌داري كه قبل از اقدام به قتل، او را بكشم! 

گفتم: به شما اهانت مي‌كرد! 

فرمود: تو هم به او اهانت كن يا رهايش كن.(مبسوط سرخسي، ج10، ص125)
حكومت‌ها معمولاً، مخالفان را پيش از اقدام عليه حكومت دستگير مي‌كنند، تا فرصت اقدامات ضد حكومتي را از آنان بگيرند، ولي اميرالمؤمنين شيوه‌ي ديگري داشت. مثلاً خرّيت بن راشد، سر به عصيان برداشت و خروج كرد. برخي اصحاب اصرار داشتند كه حضرت او را دستگير كند و حتي در اين باره به حضرت اعتراض كردند، ولي پاسخ حضرت اين بود كه :

تا جنايتي اتفاق نيفتاده نمي‌توان كسي را زنداني كرد، و الّا بايد زندان را از متهمان پر كنيم: 

انا لو فعلنا هذا لكل من نتهمّه من الناس ملأنا السجون منهم 

(الغارات، ج1، ص335)
سيره‌ي اميرالمؤمنين چنان بود كه در جريان جنگ جمل، اسيران را به پشت ميدان جنگ فرستاد و آن‌ها را كه دست به شورش مسلحانه زده بودند، زنداني كرد، ولي با پايان جنگ، آن‌ها را آزاد كرد، لذا فقها درباره‌ي همين مجرمان هم فتوي داده‌اند كه زنداني شدن آن‌ها در مدّت جنگ و براي آن است كه به دشمن نپيوندند، ولي پس از آن آزاد مي‌شوند.

(شهيد، الدروس، ج2، ص43)


@Sahamnewsorg

مولانا و مهاجرت

 مولانا و مهاجرت

⭕️خلاصه سخنرانی مصطفی ملکیان در نشست «مولانا و مهاجرت» در همایش مولانا، رسول آفتاب (َهر قونیه)

 

الف) معنای مهاجرت: سفر از جایی به جای دیگر که وضع مطلوبی دارد.

ب) انواع سفر
1- سفر افقی یا رو به جلو
2- سفر عمودی و رو به بالا

مهاجرت مولانا در واقع مهاحرت رو به بالاست.

ج) مهاجرت مولانا از خودهای دروغین به خود واقعی است.
خودهای دروغین: بدن، ذهن، نفس، ملت، دین، ثروت، قدرت، شهرت، احترام و آبرو
اما خود واقعی چیز بی صورت و بدون تعیُّن است.

🔹 اما این مهاجرت از خودهای دروغین به خود واقعی مستلزم ده مهاجرت کوچک است:

1- سفر از خود پرستی به حق پرستی است. (سفر از خوشایندهای شخصی به آنچه که اقتضای حقیقت است)
2- سفر از بت پرستی به خداپرستی است. (هیچ چیزی مساوی با خدا نیست. "عقیده به خدا"، "کلمه الله"، "دین" و... هیچ یک خدا نیست.باید تنها و تنها الله را پرستید. )
3- مهاجرت از "دلبستگی" به "عشق" ( در دلبستگی تو را برای خود می خواهم اما در عشق خودم را برای تو می خواهم.)
4- مهاجرت از تقلید به تحقیق (مهاجرت از زندگی عاریتی به زندگی اصیل)
5- مهاجرت از تنگ نظری به گشاده دلی.
6- سفر از عنان گسیختگی به کفّ نفس (تنگ کردن دایره مأذونات در برابر دایره ی مقدورات)
7- سفر از نظرورزی به عمل ورزی( دنبال سوالاتی باید رفت که در عمل زندگی ما را دگرگون می کند.)
8- رویگردانی از جزء به کل (روی نیاز را از جزء به کل هستی متوجه کنیم)
9- سفر از احساسات و عواطف منفی به احساسات و عواطف مثبت (توکل، تسلیم، شکر، رضایت و شادی در نظر مولانا مادر همه احساسات است)
10- سفر از توهّمِ کمال به کمال (این که توهّم کنیم ما کاملیم و نیازی به حرکت نداریم؛ بلکه انسان باید دنبال کمالی که مقدور خودش است، باشد.)

@souroshmolana
@mostafamalekian

توهین

‍ 🔵 توهین

 

اگر کسی به یک انسان روشن ضمیر و آگاه توهین کند، او به خودش نمی گیرد.
تو نمی توانی به یک انسان آگاه و بیدار توهین کنی و با فحاشی او را برآشفته سازی.
این غیر ممکن است.
چگونه می توانی به انسانی که توهین را دریافت نمی کند، توهین کنی؟
برای توهین به یک انسان به دو چیز نیاز است:
یکی توهین کننده،
و دیگری  کسی که توهین را به خود می گیرد.
زمانی چند نفر سخت به بودا توهین کردند و ناسزا گفتند. بودا در سکوت گوش داد و گفت:
آیا چیز بیشتری برای گفتن دارید؟
من باید به موقع به دهکده ی دیگر بروم.
مردم در آنجا منتظرم هستند.
آن چند نفر سخت متعجب شدند و گفتند:
ما چیزی برای گفتن نداریم.
ما فقط به تو فحش می دهیم.
بودا خندید و گفت:
برای این کار قدری دیر آمدید.
باید حداقل ده سال زودتر می آمدید.
اکنون من آنقدر احمق نیستم.
شما می توانید توهین کنید، این آزادی شماست.
ولی این که من آن را بپذیرم یا نه، این آزادی من است. و من نمی پذیرم.
و سپس گفت:
در دهکده قبلی که بودم مردم با شیرینی به استقبالم آمدند، من از آن ها تشکر کردم و گفتم من به شیرینی نیاز ندارم و نمی خورم.
فکر می کنید آنان با شیرینی ها چه کردند؟
یکی پاسخ داد:
شیرینی ها را با خود به خانه هایشان برده اند.
بودا گفت:
حالا شما نیز توهین هایتان را با خود به خانه هایتان ببرید. من توهین های شما را قبول نمی کنم. راه دیگری ندارید. باید با خودتان ببرید.

ولی تو هشیار نیستی.
هرکس می تواند دگمه هایت را فشار دهد.
دکمه ای را فشار می دهند، روشن می شوی.
و با دکمه ای دیگر خاموش می شوی.
هرکس می تواند تو را بخنداند و یا به گریه و ناله اندازد. هر کسی هر چقدر احمق هم که باشد قادر است دکمه هایت را فشار دهد و تو را منقلب کند. او فقط باید جای دکمه هایت را بلد باشد.
و تقرببا همیشه دکمه های شما در سر جای خودشان هستند و به ندرت فردی را می توان یافت که دکمه هایش در محل دیگری باشد.


@mrshkyaddasht

تفاوت "رشد"، "پیشرفت" و "توسعه"

 

‍ 💡 تفاوت "رشد"، "پیشرفت" و "توسعه"

✍️ محسن رنانی

 سه واژه رشد (Growth)، پیشرفت (Progress) و توسعه (Development) در سه معنای مختلفی به کار برده می‌شوند و حال این که ما در بسیاری اوقات آن‌ها را جابه‌جا به کار می‌بریم.

"رشد" ،تکثیر وضع موجود است. به عنوان مثال ایران خودرو امسال 100 هزار خودرو تولید کرده است و سال دیگر 200 هزار خودرو با همان وضعیت تولید می‌کند یا افزایش تعداد جاده‌ها، فرودگاه‌ها، سدها نشانه رشد است.

 "پیشرفت" اما در مرحله بالاتری از رشد و به معنای این است که وضع موجود را با کیفیت مادی یا فناوری بهتری تکثیر کنیم یا ارتقا دهیم. به طور مثال ایران خودرو در سال آینده خودروهای مدل بالاتری را با کیفیت و فناوری بهتر تولید می‌کند.

 یا این که سدها با فرآیند متفاوت و کیفیت بهینه‌تری ساخته شود. یا این که فولاد مبارکه تولید فولاد را به جای روش کوره بلند با روش قوس الکتریکی تولید کند. این‌ها نمونه هایی از مصادیق پیشرفت هستند. ما بعد از انقلاب شاهد رشد و پیشرفت زیادی بودیم، حتی در برخی حوزه‌ها بیش از حد رشد و گاهی پیشرفت داشته‌ایم.

اما واژه سوم یعنی "توسعه" برخلاف دو مفهوم قبلی، به معنای تحول کیفی در پدیده موجود است. توسعه به معنای تغییر در خلق‌وخوی فردی و الگوهای رفتاری، اجتماعی و حتی ماهیت پدیده‌هاست. به طور مثال اگر عضلات را قوی کنیم و افزایش دهیم با پدیده رشد روبه‌رو هستیم.
اگر با این عضلات بتوانیم کارهای حرفه‌ای ورزشی مثل ژیمناستیک انجام بدهیم با پدیده پیشرفت همراه بوده‌ایم اما اگر از لحاظ رفتارها و خلق‌وخوها انسان متفاوت دیگری شدیم، توسعه یافته‌ایم.

در توسعه، جامعه جان‌دارترمی‌شود. در جامعه توسعه یافته، حساسیت‌ها و توجهات بیشتر است و جامعه نسبت به هر رفتاری واکنش نشان می‌دهد. به همین دلیل است که در جوامع توسعه یافته، جامعه زنده و پویاست و به نوعی روح پیدا می‌کند. زمانی که توسعه روی می‌دهد ابعاد کمّی پیشرفت و رشد در روح متجلی می‌شود و کیفیت تحول، مدنظر قرار می‌گیرد.

در واقع، از منظر دیگری، توسعه دارای دو بعد است: «بعد اقتصادی و مادی» و بعد «فرهنگی و رفتاری».
در بعد اقتصادی، توسعه تولید «رفاه» می‌کند و رفاه زمانی است که ما می‌توانیم خود را از فشارها و تصادف‌های طبیعی و غیرطبیعی مصون کنیم. در این بعدِ توسعه، ما نیازمند سرمایه اقتصادی هستیم.

سرمایه اقتصادی هم نیروی انسانی می‌خواهد و نیروی انسانی هم در دانشگاه تربیت می‌شود. بنابراین احساس نیازبه نیروی فنی شکل می‌گیرد. بعد اقتصادی به دنبال رفاه است و فرآیندی که طی می‌شود،رشدو پیشرفت است.

اماتوسعه، بعد فرهنگی و رفتاری هم دارد؛ زمانی شما تمامی ابزارها وامکانات اقتصادی و رفاهی را در اختیار دارید اما از وضعیت جامعه‌تان احساس ناراحتی و کلافگی می‌کنید، آرام و قرار ندارید و نسبت به رفتارهای پیرامونی خود احساس انزجار می‌کنید. با وجود اینکه رفاه دارید اما احساس رضایت نمی‌کنید.
 مثلا ما در خودرویی مدرن با «رفاه» کامل نشسته ایم اما به علت بی‌نظمی و بی‌قانونی، از رانندگی در این شهر «رضایت» نداریم. در واقع فرزندان ما به دلیل عدم احساس رضایت است که مهاجرت می‌کنند و با پدیده فرار مغزها مواجه می‌شویم.

 ما به طور نسبی «رفاه» داریم اما «رضایت» همان چیزی است که ما نمی‌توانیم تولید کنیم و به واقع رضایت نتیجه همان بعد دوم توسعه یعنی بعد فرهنگی رفتاری است.

زمانی که بعد دوم توسعه رخ نمی‌دهد، روابط و رفتارهای ما تیز و برنده و پرهزینه می‌شود. در جوامع توسعه نیافته، شما اگر چه ابزارهای پیشرفت را در اختیار دارید اما رفتارهایتان تیز و همراه با خشونت است.

 بنابراین در این مفهوم، توسعه به معنای صیقل دادن تیزی‌های اجتماعی است. جامعه‌ای که توانایی این را داشته باشد که تیزی‌ها را صیقل دهد، مناسباتش توسعه می‌یابد. بعد فرهنگی و رفتاری توسعه، تیزی های رفتار ما را صیقل می‌دهد و مناسبات اجتماعی ما را کم هزینه تر می‌کند و در نتیجه صیقل خوردن تیزی‌ها، رضایت شکل می‌گیرد.

کانال اندیشه های فلسفی شهر 🔶
@philosophical_thought

«خشونت و سبک زندگی ایرانی-اسلامی»

✍️«خشونت و سبک زندگی ایرانی-اسلامی»

 

♦️خشونت فوتبال پدیده‌ای است که در همه جوامع وجود دارد و ایران قطعا استثنا نیست، اما چند نکته آزاردهنده وجود دارد که علی‌القاعده مسئولین را می‌بایستی به فکر فرو برد. نخست آن که خشونت در استادیوم‌های فوتبال در حال افزایش است. یک راه‌حل آن است که نیروی انتظامی را بیشتر نماییم، اما پرسش اساسی‌تر آن است که چرا روند خشونت فوتبال در حال افزایش است؟

♦️نکته دوم آن است که این فقط در فوتبال نیست که خشونت درحال افزایش است. در ابعاد دیگر هم خشونت در حال افزایش است. نزاع، پرخاش‌ گری و درگیری‌های خیابانی، خشونت در خانواده نسبت به زنان، خشونت در مدارس، قتل‌هایی که درنتیجه عصبانیت و خشونت‌های لحظه‌ای به هنگام‌ مشاجره‌ها اتفاق می‌افتند هم در حال افزایش هستند. اگر روند رو به صعود ناهنجاری‌های دیگر همچون تمایل به مهاجرت نخبگان و تحصیل‌کرده‌ها، بیکاری، ناامیدی، رواج بیماری‌های روان‌پریشی، افسردگی، طلاق، فساد، از بین رفتن قبح مفاسد اقتصادی و... را هم‌ اضافه کنیم در آن‌صورت می‌بایستی گفت که ناهنجاری فقط در میان تماشاگران فوتبال نیست که در حال گسترش است، بلکه کل جامعه ایران اسلامی دچار بحران است.

♦️همین چندی پیش بود که شورای‌عالی انقلاب فرهنگی سند «سبک زندگی ایرانی – اسلامی» را معرفی کردند که نه‌ تنها در ایران بلکه برای جوامع دیگر بشری هم الگو قرار بگیرد. قطعا بعد از چهل سال الگوی «سبک زندگی ایرانی – اسلامی» که دیگران‌ هم بشتابند و از آن تقلید نمایند خیلی الگوی موفقی از آب در نیامده.

♦️نمی‌دانم، شاید به زودی مسئولین محترم کشور اعلام کنند که رفتن جامعه در مسیر عکس «الگوی پیشرفت ایرانی – اسلامی» توطئه جدید دیگری از سوی استکبار جهانی، صهیونیسم، استعمار و سایر دشمنان اسلام می‌بوده و می‌بایستی از فردا این توطئه آنان را هم به فضل الهی خنثی نماییم.

صادق زیباکلام
هشتم اردیبهشت۱۳۹۸

https://www.instagram.com/p/BwyQkA4Dldt/?igshid=1afti8e5emgef

چرا اروپا رفت و ما جا ماندیم؟

❇️ چرا اروپا رفت و ما جا ماندیم؟

 

وقتی غربی‌ها در قرون هیجده و نوزده با سرعت سرسام آوری در حال درنوردیدن افق های جدید فکری، اجتماعی، سیاسی و علمی بودند، ایران در جهل مرکب خود پا سفت کرده و چنان به تعطیلات و خواب زمستانی رفته بود که هیچ دلسوخته ای دلش نمی‌خواست بیدارش کند.

ایران با شاه بنگی و هپروتی نظام صفوی (سلطان حسین) وارد قرن هیجده شد و با تلی از چشمان از حدقه در آمده مردم کرمان توسط خواجه ی عقده ای قاجار این قرن پر آشوب را به اتمام رساند. قرنی که همزمان در آن سوی دنیا شوریده هایی مانند ولتر و دیدرو و روسو در حال پروردن نهال بزرگ ترین انقلاب تاریخ بودند و در کونیگسبرگ آلمانی  مردی با قد صد و شصت سانتی در حال نوشتن سخت ترین و عمیق ترین کتب فلسفی بود !

 ایران به قرن نوزده با فتحعلی شاه  و اروپا با ناپلئون سردار سوار بر اسب خوش آمد گفت !... اروپای قرن نوزده اروپای هگل و مارکس، انقلاب های همه‌گیر،  کمون پاریس و جاه‌طلبی های ناپلئون و بیسمارک بود و قرن نوزده ایران قرن کشتن قائم مقام فراهانی، امیر کبیر، میرزا سپهسالار، آقاخان کرمانی و ....

میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله که با نوشتن «رسالۀ یوسفی» و «یک کلمه» ، می‌خواست قانون را جایگزین سلطنت مطلقۀ ناصری کند، ماه‌ها در سیاه چال قجری ، کتک خورد.. شکنجه‌گر او موظف بود که او را با کتابش کتک بزند. آنقدر کتاب «یک کلمه» را بر سر میرزا یوسف کوبید که کور شد و در همان حال در گوشۀ زندان ، در نهایت غربت و مظلومیت درگذشت.

شکنجه گران محمدعلی شاه ، روزنامه‌نگارانی همچون صوراسرافیل و ملک‌المتکلمین را همراه قاضی ارداقی ، آنقدر در باغ شاه و در جلو چشم شاه ، شکنجه کردند که وقتی مُردند ، خوشحال شدند ؛ چون دیگر توان و نیرویی برای ادامۀ شکنجه نداشتند.

قرن نوزده اروپا قرن استعمار و دزدی ثروت ملل دیگر بود و ایران قرن نوزده، ایران مظفر الدین شاهی که می گفت در زندگی جز جماع، شکار و خوردن همه چیز بیهوده است !

 ⬅️
حال انتظار داریم امروز اقتصادمان  را با فرانسه، رفاه اجتماعی مان را با انگلیس، صنعت مان را با آمریکا، فرهنگ مان را با سوییس،  علوم انسانی مان را با آلمان و سیاست مدارنمان را با سیاست مداران اسکاندیناوی بسنجیم !!

واقعیتی که باید بپذیریم این است که فاصله فرهنگ ما با انگلیس به همان میزان فاصله تماشاگر ما و آن ها با زمین فوتبال است (تماشاگر ما از فاصله پنجاه متری با زمین و در حضور صدها مامور چماق به دست،  نارنجک و سنگ و بطری و صندلی به زمین پرت می‌کند و در انگلیس تماشاگر حاضر در یک متری زمین  و بدون حضور مامور و باتوم هیچ شی ای به زمین پرتاپ نمی کند )

واقعیت این است که فاصله ی صنعت ما با آن ها همان فاصله موتور گازی با پورشه و فاصله توسعه انسانی ما همان میزان  تفاوت پاکی هوای تهران و مونیخ است.

کره زمین با خشکسالی مواجه می‌شود، آن ها به این نتیجه می رسند كه آب و هوا تغییر کرده و برای آن باید راه و چاره ای بیابند و اندیشمندان ما به این نتیجه می‌رسند كه موی زنان بیرون بوده و خدا از آنان انتقام گرفته است!

جامعه کافران وقتی یک بیماری همه گیر شود، علت بیماری را کشف کرده و برای درمان آن واکسن و آنتی ویروس و دارو اختراع می کنند. جامعه ما تصور می کنند بلای آسمانی نازل شده است!
آن ها نان آگاهی شان را می خورند و ما، شلاق جهالت مان را...

آری ای هم وطن، جهل نرم ترین بالشتی است که انسان می تواند به راحتی سر خود را بر روی آن بگذارد..
ما خسته تر و پریشان تر از آنیم که فکر کنیم، و این است که به خرافات پناه می بریم ...!

 مغز ما هنوز همان مغز شاه سلطان حسین و مظفر الدین شاه ، عمل و کردار و نگاه ما همان نگاه شبان و رعیتی هزار ساله است با این تفاوت که به واسطه واردات کالاهای مصرفی غرب صاحب موبایل، وای فای و خودرو و کت شلوار شده ایم.
راستش فرهنگ ما هنوز فرهنگ الاغ سوارانی است که الاغشان را با پورشه معامله کرده اند
😑😑😑

@marz_porgohar  👈

خاطره زیبا و خواندنی بهاره رهنما!!

 

خاطره زیبا و خواندنی بهاره رهنما!!

 

 

داشتم به میهمانم می گفتم که اگر راحت تر است رویه نایلونی روی مبل های سفید را بردارم، نرسیده بودم قبل از رسیدنشان برشان دارم، او تعارف کرد و گفت راحت است من اما گرمم شد و برش داشتم، بعد یک دفعه حس کردم چقدر راحت تر است.

سه سالی می شود خریدمشان اما هیچ لک و ضربه ای بر آن ها نیفتاده اگرچه اکثر اوقات به دلیل ماندن همین روپوش نایلونی بر رویشان از لذت راحتی شان محروم مانده ایم، بعد یاد همه روکش های روی اشیای زندگی خودم و اطرافیانم میفتم، روکش های روی موبایل ها، شیشه ها، روکش های صندلی ماشین، روکش های روی کنترل های تلویزیون، روکش های روی لباس های کمد و... همه این روکش ها دال بر پذیرش دو نکته است یا بر نامیرایی خود باور داریم و یا این که قرار است چنین چیزهای بی ارزشی را به ارث بگذاریم، هر روز در روابط روزمره مان نیز همین روکش ها را بر رفتارمان می گذاریم تا فلانی نفهمد عصبانی هستیم، فلانی نفهمد چقدر خوشحالیم، فلانی نفهمد چقدر شکست خورده ایم.

نقاب ها و روکش ها را استفاده می کنیم برای این که اعتقاد داریم این طوری شخصیت اجتماعی ما برای یک روز مبادا بیشتر و بهتر روی پای خودش می ایستد و این در شرایطی است که اغلب زودتر از حد تصورمان این دنیا را ترک می کنیم و آن روز مبادا هرگز نمی رسد فقط ما فرصت و جسارت خود بودن را از خودمان دریغ کرده ایم.

جسارت لذت بردن از خود حقیقی مان حتی به قیمت گاه زخمی شدن و ضربه دیدن.

روحمان را از تماس با دنیا محروم می کنیم تا روزی این لذت را به او ببخشیم که بی محابا دنیا را لمس کند، غافل از این که امروز همان روز است و همان روز اگر در انتظارش باشی هرگز فرانمی رسد.

میهمان من تلنگری کوچک به من زد. جلد همه وسایلی را که از ترس خش افتادن پوشانده ام، باز می کنم. دلم می خواهد اشیا هم دموکراسی را تجربه کنند. ضربه خوردن به قیمت لذت بردن از خود حقیقی. ما همه مان فکر می کنیم عمر نوح خواهیم کرد. در پس ذهن بشر همیشه همچنین باوری جا خوش کرده، خدا می داند که وقتی پرنسس دایانا مرد چقدر دستکش و کفش استفاده نشده در کمد او پیدا شد، برعکسش هم هست آدم های به ظاهر فقیری که با مرگشان کلی پول از بالش ها و لای رختخواب هایشان پیدا می شود و کلی خرت و پرت که طرف گذاشته بوده که روز مبادا از گنجه در بیاید و روز مبادا نرسیده غزل خداحافظی را سروده اند.

محافظه کاری و دوراندیشی همیشه از احساس دموکراتیک بودن (لااقل با خودم) دورم کرده. من تصمیمم را گرفته ام. همه نایلون ها و روکش ها را کنار می زنم.

من ترجیح می دهم لذت ضربه خوردن را تجربه کنم تا سلامت دور از دسترس ماندن را.

شما چطور؟

 

منبع : سيمرغ

 

تغییراتی که کتاب خواندن در بدن ما ایجاد می کند!!

 

تغییراتی که کتاب خواندن در بدن ما ایجاد می کند!!

 

 

محققان دانشگاه اموری در آتلانتا گزارش دادند که خواندن یک داستان الهام بخش یا داستانی که زندگی مخاطب را تغییر می دهد با ایجاد تغییرات دائمی در مغز صورت گرفته است.

در تحقیقاتی که در مجله ارتباط مغز منتشر شده است، محققان دانشگاه اموری در آتلانتا اعلام کرده اند که خواندن یک کتاب ممکن است تغییرات حقیقی در اتصال حالت ایستای مغز ایجاد کند که دائمی است.

جورجی برنز عصب شناس دانشگاه اموری به عنوان نویسنده اصلی این تحقیقات اظهار داشت:

داستان ها به زندگی ما شکل می دهند و در برخی مواقع به تعریف یک فرد کمک می کند. ما می خواهیم به درک این موضوع برسیم که چگونه داستان ها وارد مغز ما می شوند و در مغز چه تغییراتی اعمال می کنند.

بیست و یک دانشجوی دانشگاه اموری در این آزمایش شرکت کردند، محققان از مغز آن ها در حالت استراحت پیش از خواندن بخش هایی از یک کتاب و پس از خواندن آن در طی یک دوره 9 روزه ام آر آی انجام دادند.

نتایج این اسکن ها در صبح روز بعد از خواندن کتاب مشخص شده اتصالات تقویت شده در قشر گیجگاهی چپ مشاهده شد، این منطقه از مغز محلی است که مغز به قابلیت پذیرش زبان مرتبط می شوند.

برنز اظهار داشت: با وجودی که شرکت کنندگان در این تحقیقات به واقع یک کتاب کامل نخواندند، اما این اتصال تقویت شده در مغز آن ها مشاهده شد. ما از این اتصال با عنوان یک فعالیت در سایه یاد می کنیم که تقریبا شبیه ماهیچه حافظه است.

اتصال تقویت شده همچنین در منطقه حسی حرکتی مغز که به معرفی حس های فیزیکی به بدن مرتبط است نیز مشاهده شد.

برنز گفت: تغییرات خنثایی که مرتبط با حس و حرکت فیزیکی یافتیم نشان می دهد که خواندن یک کتاب می تواند مخاطب را به بدن شخصیت اول داستان مرتبط کند. ما پیش از این هم می دانستیم که داستان های خوب می تواند در شکلی استعاری مخاطب را در جایگاه فرد دیگری قرار دهد. اما اکنون مشاهده می کنیم این احتمال وجود دارد که یک اتفاق بیولوژیکی نیز در جریان باشد.

 

منبع : سيمرغ

بازنشر : ایران گراند

 

مقایسه غذاهای سنتی با غذاهای مدرن

 

مقایسه غذاهای سنتی با غذاهای مدرن

 

 

عادات غذایی ریشه در عوامل مختلفی از جمله شرایط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، جغرافیایی، مذهبی، کشاورزی و بسیاری از عوامل دیگر دارد که نسل به نسل منتقل می شود. تغییر شیوه زندگی در کشور ما و بسیاری از کشورهای جهان در دهه های اخیر، وضع سلامت مردم را دستخوش دگرگونی کرده است. تغییر سنت های گذشته و شیوه های جدید زندگی منجر به تغییر در الگوهای غذایی از جمله مصرف زیاد فست فودها و غذاهای غیرخانگی، دریافت چربی ها و کاهش مصرف سبزی و میوه شده است. این امر موجب افزایش شیوع بیماری های غیرواگیر نظیر چاقی، بیماری های قلبی – عروقی، سرطان و دیابت شده است.

معمولا بدون تفکر و تعمق از عادات غذایی پیروی می کنیم و توجهی به اثرات مثبت یا منفی آن ها در سلامت خود نداریم، در حالی که بسیاری از عادات غذایی معمول ممکن است نامناسب بوده و اثرات نامطلوب و گاه غیرقابل جبران در سلامت ما بر جای گذارد. بنابراین شناخت عادات غذایی نامناسب و تاثیر آن ها در سلامت انسان، گام بسیار موثری در شکل گیری الگوی غذایی صحیح و مناسب و برخورداری از تغذیه کافی، متعادل و متنوع است.

مقایسه کیفیت تغذیه ای انواع خوراکی های سنتی با آماده

بنا بر اعلام دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت، غذاهای سنتی از نظر میزان روغن و چربی قابل کنترل بوده و سالم تر هستند. اما غذاهای آماده دارای روغن و چربی ناسالم و زیاد بوده و قابل کنترل در هنگام پخت نیست و حداکثر 5 تا 7 برابر غذای سالم انرژی دارند.

نمک در غذاهای سنتی در آخر غذا اضافه می شود و مقدارش مشخص است و در عین حال از نمک یددار تصفیه شده استفاده می شود. اما غذاهای آماده اغلب دارای نمک زیاد بوده و شور است. افزودن نمک به غذاهای آماده به علت خاصیت ضد باکتری آن و همچنین به عنوان پیوند دهنده ذرات گوشت در مقدار مناسب لازم است ولی اغلب غذاهای آماده دارای مقادیر زیادی نمک هستند و غالبا با خیارشور سرو می شوند.

در غذاهای سنتی گوشت قرمز و مرغ و ماهی تازه به عنوان منابع تامین پروتئین مورد نیاز بدن باید در برنامه غذایی گنجانده شوند. میزان چربی های اشباع آن ها را با جدا کردن پوست و چربی های قابل رویت می توان کنترل کرد. اما در غذاهای آماده معمولا از امعا و احشای حیوانات و پوست مرغ استفاده می شود و به این دلیل حاوی چربی های اشباع شده و کالری زیادی است که می تواند مصرف مداوم و زیاد آن ها خطر اضافه وزن و چاقی، چربی خون بالا و بیماری های قلبی – عروقی را افزایش دهد.

در غذاهای سنتی از مواد غذایی سالم و تازه استفاده می شود. حرارت پخت قابل کنترل است و بنابراین ویتامین های آن کمتر از دست می رود. در مقابل در غذاهای آماده معمولا از مواد غذایی با کیفیت بالا استفاده نمی شود. در مراحل تهیه غذاهای آماده و کنسروی حرارت قابل کنترل نیست و به دلیل حرارت بالا ویتامین های موجود در آن از بین می رود.

در غذاهای سنتی مقدار روغنی که برای پخت غذا استفاده می شود، قابل کنترل است. معمولا از روغن های مایع استفاده می شود و از آنجا که درجه حرارت را هنگام پخت غذا می توان کنترل کرد، روغن سالم تر باقی می ماند. همچنین در غذاهای آماده معمولا از روغن هایی که اسید چرب اشباع زیاد دارند، چندین بار برای سرخ کردن استفاده می شود. حرارت زیاد باعث سوختن روغن و ایجاد ترکیباتی در آن می شود که می تواند سرطان زا باشد. چربی موجود در این غذاها در طولانی مدت سبب انسداد عروق و چاقی می شود.

 

منبع : سيمرغ

بازنشر : ایران گراند

 

تغییرات غیرانقلابی بر چه اساسی باید صورت بگیرد؟

تغییرات غیرانقلابی بر چه اساسی باید صورت بگیرد؟

 

🔹باورهای ما به دو دسته تفسیم می‌شوند:
۱- باورهای ذهنی یا انفسی
۲- باورهای عینی یا آفاقی.

🔹باورهای دستۀ اوّل، باورهایی هستند که اگر دربارۀ آن ها اختلافی پیش بیاید، این اختلاف در آرا قابل‌حل نیست، زیرا در این باورها معیار، محک و ترازویی که هر دو طرف را به یک حکمیّت راضی کند، وجود ندارد. برای نمونه اگر کسی بگوید رنگ آبی، زیباترین رنگ جهان است و یک نفر رنگ سبز را زیباترین رنگ جهان بداند و باز یک نفر دیگر رنگ سفید را، هیچ معیار و محکی وجود ندارد تا برمبنای آن داوری صورت گیرد و اختلاف پایان پذیرد.

🔹دستۀ دوّم اما باورهایی هستند که اگر درباره آن ها اختلافی پیدا شود چون محک بیرونی وجود دارد، می‌توان با مراجعه به آن، اختلاف را پایان داد. با وجودی که درباره این معیارها و محک‌ها بین معرفت‌شناسان اختلاف‌نظر وجود دارد، ولی چند مورد به‌عنوان داور پذیرفته شده:

۱- حس
۲- عقل، به معنای نیروی استدلال
۳- حافظه (البته با دو شرط: اوّل این که حافظه واقعی باشد، نه ظاهری، دوّم این که، حافظۀ جمعی باشد نه فردی)
۴- شهودها
۵- گواهی
۶- درون‌نگری.

🔹فرهنگ یک جامعه، مجموعۀ احوال درونی شهروندان آن جامعه است و این احوال به سه‌دسته تقسیم می‌شود:

۱- باورها (خواه موجه باشند و خواه‌ ناموجه و در میان باورهای موجه، چه باورهای موجه صادق و چه باورهای موجه ناصادق)

۲- احساسات و عواطف (آنچه از آن ها احساس لذت یا الم می‌کنیم؛ دردها و رنج‌های ما، شادی‌ها و خشم‌های ما، امیدها و آرزوهای ما و...)
۳- اراده‌ها و عزم‌ها (یا به تعبیر ساده‌تر، خواست‌های ما)

🔹بخش دوّم و سوّم تحت‌تأثیر بخش اوّل هستند. یعنی، احساسات و عواطف و اراده‌ها، همواره از باورها تغذیه می‌شوند و باورهای ما، احساسات و عواطف و همچنین خواست‌هایی را در ما پدید می‌آورند.

🔹در مواجهه با کسانی که با سمت و سوی کلی جامعه که از سوی اکثریت جامعه ترسیم شده، مخالف هستند، سه راه پیش‌رو است؛

یکی نیروهای باوراننده: نیروهایی که باورهای مردم را با توسل به استدلال عوض می‌کنند.

دوّم نیروهای انگیزاننده: این نیروها به طبیعت خودشان، اقتضای تغییر باورها را ندارند و آن ها را عوض نمی‌کنند اما زمینه‌هایی را فراهم می‌آورند که کسی هم که بی‌باور است، میل داشته باشد همچون باورمندان عمل کند.

سوّم نیروهای وادارنده: نیروهایی که کسانی را که موافق قول اکثریت عمل نمی‌کنند، کیفر می‌دهند اما باورها مهم‌ترین نقش را در فرهنگ بر‌عهده دارند و چاره‌ای جز تکیه بر نیروهایی (نیروهای باوراننده) که با باور درونی ما سروکار دارند، وجود ندارد و ثبات اجتماعی را فقط نیروهای باوراننده فراهم می‌آورند؛ به این معنا اگر فرهنگ عوض شود سامان سیاسی و اقتصادی هم پدید می‌آید.

💢گزیده‌هایی از کتاب «تقدیر ما، تدبیر ما»مصطفی ملکیان

@mostafamalekian

تاوان ضعف فرهنگ گفت و گو و دیپلماسی

🔸تاوان ضعف فرهنگ گفت و گو و دیپلماسی

وقتی حضرت محمد به عنوان آخرین پیامبر خدا فرستاده‌اش را به دربار ساسانیان فرستاد، ایرانی‌ها با توهین به اعراب نامه را پاره کردند و او را از دربار بیرون انداختند . نداشتن فرهنگ دیپلماسی توسط ایرانیان در مقابل اعراب بادیه نشین باعث شد که ایران زیر سم اسب‌های عربی تاراج شود . 

وقتی تجار مغول برای مذاکره نماینده‌ای فرستاده بودند، ایرانی‌ها گوش فرستادۀ آن ها را بریدند و پس فرستادند ، این بار هم نداشتن فرهنگ دیپلماسی در برابر مغولان اسب‌چران باعث شد خاک ایران زیر سم اسبان مغول به آسمان برود ... 

وقتی ایرانی‌ها به جای مذاکره با روس‌ تزاری به سفارت روسیه حمله کردند، تقاص آن حماقت را با دو عهدنامۀ ننگین ترکمنچای و گلستان پس دادند ، اینجا هم فرهنگ دیپلماسی نداشتیم ... 

وقتی به سفارت آمریکا حمله کردیم ،تاوان آن را با ۴٠ سال تحریم و جنگ و هزار بدبختی همچنان داریم پس می دهیم ، اینجا هم باز فرهنگ دیپلماسی نداشتیم .... وقتی به سفارت انگلیس و عربستان حمله کردیم، مجبور شدیم تمام خسارت آن ها حتی پول شیشه‌های شکسته شده مشروبات الکلی را هم پرداخت کنیم ، اینجا هم باز فرهنگ دیپلماسی نداشتیم !!

ما اصولا فرهنگ گفت‌وگو و مکالمه را بلد نیستیم مخصوصا با جهانیان ، چیزی به اسم دیپلماسی اصلا در فرهنگ ما تعریف نشده است ، حتی بین زن و شوهرها ، خانواده با فرزندان ، همسایه‌ها ، در صفحات مجازی و ... عادت کرده‌ایم اول بزنیم توی سر و کلۀ هم و بعد هم برویم سراغ قانون . اما قرار است چقدر به خاطر نداشتن فرهنگ دیپلماسی در رفتارهایمان خسارت پرداخت کنیم!

✍️ نویسنده ناشناس

@neeloofaran

«نظامی‌گری یا اصلاح‌ ساختاری؟

📝📝📝 «نظامی‌گری یا اصلاح‌ ساختاری؟»

 

🔻🔻🔻یادداشتی از #علی‌رضا_علوی‌تبار منتشر شده در وب‌سایت #مشق_نو

چکیده:

🖊  در اختیار داشتن نیروی نظامی آموزش دیده، تخصص‌محور و برخوردار از ابزارهای مناسب، و نیز محبوب و متکی به پشتیبانی مردم، شرط لازم تامین امنیت ملی است. اما، داشتن نیروی نظامی مناسب را نباید با «نظامی‌گری» خلط کرد. دخالت دادن نظامیان در تصمیم‌گیری‌‌های غیرنظامی، سپردن اداره امور عمومی به نظامیان و تبدیل کردن نمادهای نظامی به یگانه نماد یک کشور،‌ معادل نظامی‌گری است.

🖊 نظامی‌گری می‌تواند به تصویر کشور در افکار عمومی جهان لطمه بزند، به کاهش محبوبیت نظامیان منجر گردد و با گسترش حیطه دخالت نظامیان، از کارایی نظامی آن‌ها بکاهد. به هر میزان نظامیان کشور بر انجام وظایف نظامی خویش تمرکز کنند و به‌طور خاص به امور نظامی بپردازند، کارآمدی و اثربخشی بیشتری خواهند داشت. امنیت ملی تنها از سوی نیروهای خارجی تهدید نمی‌شود؛ جریان‌های خشونت‌گرا و دارای گرایش‌های تمامت‌خواهانه نیز می‌توانند امنیت ملی را تهدید کنند و نظامی‌گری، می‌تواند بستر رشد چنین نیروهایی را فراهم سازد. اشتباه بزرگی است اگر گمان کنیم از طریق نظامی‌گری می‌توانیم امنیت ملی را تأمین کنیم.

🖊 بزرگ‌ترین تهدید برای امنیت ملی، ساختار معیوب سیستم اداره عمومی ماست. سیستم اداره‌ کننده امور عمومی کشور قادر نیست به موقع تصمیم‌گیری کند و از این گذشته، تصمیم‌های دیرهنگام خود را نیز به‌صورتی غیراثربخش به اجرا درمی‌آورد. دیرهنگام مشکلات را تشخیص می‌دهد، غلط ریشه‌یابی می‌کند، در خیال برای آن‌ها راه‌حل تجویز می‌کند و راه حل خیالی را نیز کامل و بهنگام اجرا نمی‌کند.

🖊 بزرگ‌ترین خطا این است که کسانی گمان کنند برای مقابله با اغتشاش و گسیختگی موجود در نظام تصمیم‌گیری و اداره امور عمومی باید به سوی یکه‌سالاری و تک‌صدایی رفت. علت تداوم ساختار نادرست سیستم اداره امور عمومی همین تلاش‌هایی است که در راستای یکه‌سالاری صورت گرفته است. این تلاش‌ها موجب غیرکارکردی شدن نهادهای مردم‌سالارانه چون انتخابات و مجلس از یک سو و گسترش بی‌اعتمادی عمومی از سوی دیگر شده است.

tinyurl.com/yyrmok6d

🔸 نشانی تلگرام «مشق نو»:
t.me/mashghenowofficial

🔸 نشانی وب‌سایت «مشق نو»:
http://mashghenow.com

تجربیات_یک_پزشک

تجربیات_یک_پزشک

 

سلام
پس از ۲۷ سال فهمیده ام که :
دردسر ، سردرد می آورد ؛و درددل از دل درد مهم تر است !!!
فهمیدم عصای پیری و کوری با عصای تجویزی دکترها فرق می کند؛
بیماری ها یا ارثی است یا حرصی !!!
فهمیدم هیچ متخصص قلبی ،قلب شکسته را نمی تواند درمان کند
و قلب سنگی و سخت را نمی شود پیوند زد و عمل کرد تا خوب شود؛
فهمیدم جراحی زیبایی برای لبخند روی صورت ها امکان پذیر نیست ؛
دلت باید شاد باشد !!!
دلت اگر گرفت هیچ دکتری نیست که خوبش کند .
و فهمیدم دکترهای چشم نمی توانند آدم های بدبین ، ظاهربین ، خودخواه و متکبر را درمان کنند !
تنفس مصنوعی، هوای تازه می خواهد نه چیز دیگری !!!
هیچ متخصص داخلی نمی تواند به داخل وجود آدم ها ورود کند و بفهمد در درون آن ها چه می گذرد .
فهمیدم تب عشق را هیچ تب بری کنترل نمی کند .
اگر قند در دلت آب شود، دیابت نمی گیری بلکه به آرامش می رسی.
متخصص های گوش ، شنوایی تو را بهتر می کنند، ولی خوب گوش دادن را به تو یاد نمی دهند.
فهمیدم سرطان یعنی : به یک جای زندگی آنقدر توجه کنی که بقیه زندگی از دستت برود .
فهمیدم بیماران اعصاب و روان آن هایی نیستند که پیش روان پزشک می روند، بلکه آن هایی هستند که آدم را روانی می کنند !!!
فهمیدم هیچ ارتوپدی نمی تواند استخوان لای زخم را بردارد یا درمان کند !!!
و زخم زبان ؛ عفونتی دارد به عظمت کوه دماوند.
و کینه توزی و انتقام جویی با هیچ چرک خشک کن و آنتی بیوتیکی درمان نمی شود !!!
فهمیدم ولی بسیار دیر فهمیدم که : در جامعه و در هر لباسی ویروس هایی هستند به شکل انسان که زندگی آدم را نابود می کنند ؛
و از آنفلوانزای مرغی و طاعون گاوی بدترند!!!
فهمیدم خود بزرگ بینی به هورمون رشد ربطی ندارد و آدم ها با فکرشان بزرگ می شوند نه با هورمون رشد !!!
فهمیدم خون دل خوردن بیماری خونی نمی آورد .
و دل پر خون هم باعث فشار خون نخواهدشد
فهمیدم
فهمیدم
فهمیدم
و سرانجام فهمیدم
که هیچ چیز نفهمیدم

بياييم طبيب واقعي هم شويم!

جهش كوانتومى

 

این متنو بخونید حتی اگه وقت ندارید نگهش دارید تو یه فرصت مناسب بخونید....


" جهش كوانتومى "

يه قانون تو فیزیک هست كه ميگه :

هر ذره د‌ر حال ساطع کردن مدام انرژي از خود است.

   بیمارستان میلاد تهران دوربینی رو خریداری کرده که از انرژی های اطراف بدن بیماران تصویر برداری می کنه و با توجه به تحلیل اون انرژی ٬ عضو بیمار و گستردگی بیماری رو میشه تشخیص داد.

انرژی بدن من و شما قابل هدایت به یک سمت مشخص است.

اگر به چیز مشخصی فکر کنیم انرژی ما به سمت اون چیز مشخص میره.

خیلی وقت ها میشه که به کسی زنگ می زنیم و میگه:
- "چه خوب شد زنگ زدی!"
- " داشتم بهت زنگ می زدم!"
- "داشتم بهت فکر می کردم!"
- "حلال زاده!"
- "دل به دل راه!"

نکتهٔ جالبش اینه که من به محض این که به شخص خاصی در هر جای دنیا که فکر کنم انرژی های من بلافاصله به سمت اون حرکت می کنه و بلافاصله به او می رسد بدون سپری شدن زمان.
حتی اگه من توی ایران و طرف مقابل توی آمریکا باشه.

در فیزیک به این میگن "جهش کوانتومی".
یعنی انرژی ما از زمان عبور می کند.
پس به محض این که ما به چیزی فکر کنیم انرژی ما پیش او حاضر است.

 یه وقتایی توی خیابون راه میری، حس می کنی که یکی داره نگاه تون می کنه. برمی گردی می بینی واقعا داره نگاهت می کنه.
شما چطور حس کردی که یکی داره نگاه تون می کنه؟ قبول دارین کسی که به شما نگاه می کنه، داره به شما فکر هم می کنه؟ انرژی اون شخص رو دریافت می کنید و نتیجه ی تحلیلی که مغز شما از اون انرژی می کنه، میشه حس شما! شکل پر رنگ این رو میگن "تله پاتی" که آدم ها یاد می گیرن با تبادل انرژی فکر همدیگه رو بخونن.

انرژی ما مثبت و منفی میشه ولی انرژی اجسام خنثی است.

اگرحالمون خوب باشه
اگر آرام باشیم، اگر مهر بورزیم، اگر لطفی کنیم
اگر دعابخونیم
انرژی ما مثبت است

اگر حالمون بد باشه
اگه غر می زنیم
اگه بد و بی راه می گیم
 اگه عصبانی هستیم
اگه استرس داریم
 اگه نگران هستیم
اگه اضطراب داریم
انرژی ما منفی است

انرژی اجسام خنثی است ولی انرژی انسان می تونه انرژی اجسام رو هم مثبت و منفی بکنه.

آدم هایی که مثبت هستن (فکر های خوب می کنن – روحیه عالی دارن) انرژی شون مثبت است.
آدم هایی که منفی هستن (روحیه داغونی دارن) انرژی شون منفی است.

از بحث های مهم موفقی
تا جایی که می تونی "از آدم های منفی حذر کن"
و تا جایی که می تونی "بچسب به آدم های مثبت"

چرا؟
چون انرژی اون ها روی تو اثر می گذارد.

اگه آدم مثبت دیدی،
بچسب بهش!
اگه آدم منفی هم دیدی، در رو!
چون "افسرده دل، افسرده کند انجمنی را"

یک ماه با یه آدم غرغرو راه برو، بعد از یک ماه خودت هم راه میری، غر می زنی.

     قدیما یه موضوعی بود به نام "مجاورت".

اگر عارفی و یا پهلوانی بود، عده ای به نام "مرید و نوچه" دور و بر این ها بودن. این مرید ها و نوچه ها همش حس خوبی داشتن.
این حس خوب به خاطر چی بود؟
به خاطر انرژی فوق العاده مثبت اون عارف و پهلوان!

      هاله های انرژی در پیرامون دو قسمت از بدن ما تراکم بیشتری دارند.

چشم ها 👀
و
دست ها

     زمانی که:
- حالمون خوب نیست
- عصبانیم
- غر میزنی م
چشم های ما دروازه ی انتقال انرژی منفی اند.

وقتی حالت خوب نیست حق نداری وارد خونه ( يا وارد مجموعه ات ) بشی.
 
به محض این که شما با حالت منفی وارد خونه ( يا مجموعه ات ) میشی و شروع به سلام کردن به دیگران می کنید، انرژی منفی رو از طریق چشم هاتون به اعضای خونه ( يا اعضاي مجموعه ات ) منتقل می کنید. نتیجه این میشه که نیم ساعت بعد یا دارید می زنید تو سر همدیگه یا هر کدوم خسته و کوفته و داغون یه گوشه خونه ولو شدید!

     اول کیسه زباله انرژی های منفی رو بذار پشت در، بعد وارد شو.
    وقتی حالتون بده، به عزیزاتون نگاه نکنید.

وقتی حالتون خوبه، تا می تونید به عزیزاتون نگاه کنید.

     چشم های ما اگه حالمون خوب باشه، دروازه ی انتقال انرژی مثبت است و اگر حالمون بد باشه، دروازهٔ انتقال انرژی منفی است.    بیشترین مقدار انرژی رو اول دست ها دارن و بعد چشم ها.
     یاد خدا ...مثبت ترین و نجات بخش ترین انرژی در تمام کائنات می باشد . خود را به این منبع لایزال پر قدرت و بی انتها متصل نماییم....

کمک های مردمی  

کمک های مردمی 

 

فقط پیشنهاد است عمل کردن به آن با مسئولین مردمی و دلسوز است !!!


ده روز حقوق مجلسیان .
ده روز حقوق کل قوه قضاییه .
ده روز حقوق کل سران قوه مجریه تا رده فرمانداران .
ده روز خرجی تو جیبی فرزندان خدا لایق دیده (...... زاده ها )
یک روز درآمد تمامی پتروشیمی ها .
یک روز درآمد معادن طلا ونقره و مس و .....  .
یک روز فروش برق و گاز و .... به کشورهای همسایه و مسلمان و جوانمرد .
یک روز سود فروش شرکت های ایران خودرو و سایپا و .... .
یک روز در آمد قبوض جریمه .
یک روز در آمد مالیات ها

و بقیه یک روزها پیشکش مسئولین  .

دیگر نه احتیاج است به نوبت داخل آب بروید و مصاحبه و ابراز همدردی کنید .
و

نه احتیاج است دست نیاز بسوی مردم با درآمد حداکثر دومیلیونی دراز کنید که دارند پیاز کیلویی ۱۵تومان می خرند .

از طرفی هم ظرف کمتر از یک ماه هم مردم بم ، هم زلزله زدگان چند سال اخیر هم سیل زدگان به سرانجامی در شان یک خانواده ایرانی خواهند رسید .

مگر ضرب المثل نمیگه : پول بالای سر مرده بگذاری زنده می شود .


پس بیایم از تعارف همدردی و وعده سر خرمن کم کنیم و بر مبلغ اصل کاری بیفزاییم . تا سیل زدگان اماکن شان همچون زلزله زدگان به تاریخ نپیوندد.

من افتخار می کنم که کشورم غنی ترین کشور جهان است .
پس بیاییم برای یک بار هم شده پیشنهاد فوق را عملی کنیم تا مردم ایران بدانند مسئولین هم از مردم ایران هستند ، و همچنین برای یک بار هم شده رضایت خدا را باهم فراهم  آوریم .

لطفا نشر دهید شاید .....  .

سندروم یاک شیوینگ

 

🔳⭕️سندروم یاک شیوینگ

یکی از دام هایی که پیش روی ما وجود دارد. پشم گاومیش تراشی یا یاک شیوینگ است. با یک مثال کلاسیک شروع می کنیم: 

فرض کنید یکی از کارهایی که من تصمیم می‌گیرم امروز انجام دهم، شستن ماشینم است. ولی متوجه می شوم که شلنگ آب از چند وقت پیش پاره شده است و تصمیم می‌گیرم ابتدا بروم و یک شلنگ نو از سوپر مارکت آن طرف رودخانه بخرم.

ولی برای آن که به آن‌طرف رودخانه بروم لازم است که از ایستگاه عوارضی جاده عبور کنم و عوارض بپردازم. یادم می‌آید که همسایه‌مان کارت تخفیف عوارضی دارد و می‌توانم کارت تخفیف او را قرض بگیرم. ولی او کارت تخفیف عوارضی را به من قرض نمی‌دهد مگر این که من متکای پشمی که پسرم از آن ها قرض گرفته بود را به آن ها برگردانم. ولی پسرم متکا را پاره کرده است و نیاز به مقداری پشم دارم تا آن را ترمیم کنم و برگردانم. در نهایت تصمیم می‌گیرم به دامداری بروم و مقداری پشم گاومیش تهیه کنم.

در نهایت می‌بینم که روز به پایان رسیده است و من به جای این که ماشینم را بشورم، پشم گاومیش تراشیده‌ام!!! در حالی که همان ابتدا که دیدم شلنگ آب پاره شده است می‌توانستم ماشین را مثلا با سطل آب بشویم. اگرچه با کیفیت کمتر شسته می‌شد ولی حداقل همان موقع کار انجام و تمام می‌شد. 

(برگرفته از نوشته مهندس مجتبی ایمانی)

☑️⭕️تجویز راهبردی:
سندروم پشم گاو تراشی یا یاک شیوینگ (Yak Shaving)  هم در عرصه زندگی فردی هم در حوزه سازمانی و هم در سطح کشورداری گریبانگیر ماست. مثال زندگی شخصی را در بالا مرور کردیم اما بگذارید دو مثال از سازمان و کشور بزنم.

در حوزه سازمانی: ما در حال تدوین برنامه استراتژیک برای سازمان خود هستیم. قبل از آن که پروژه تدوین برنامه به پایان برسد، به این جمع بندی قطعی می رسیم که باید از بازار و توقف خط تولید محصول الف خروج کنیم. اما این را چون به عنوان اقدام استراتژیک می شناسیم، منوط می کنیم به نهایی سازی سند راهبردی. نهایی سازی سند مذکور نیز منوط است به تصویب هیات مدیره. تصویب هیات مدیره نیز پیش نیازی دارد به نام تایید مدیر عامل و همین طور حلقه های قبلی از جمله: تدوین راهبردها، تدوین اهداف، تحلیل محیط بیرونی، تحلیل محیط درونی و .. این یعنی حداقل 12 ماه. در صورتی که همان اول می توانستیم خط تولید محصول الف را متوقف کنیم و زیان مان را کاهش و سودآوری مان را افزایش دهیم. اما رفتیم دنبال پشم گاوتراشی.

در سطح کشورداری: در یک وزارت خانه به این جمع بندی می رسیم که باید سامانه اعلام فساد را راه اندازی کنیم. بنابراین دست به کار می شویم و یک طرح جامع می نویسیم و می گوییم که برای این که سامانه مذکور کار کند پس باید پیش نیازهایش را فراهم کنیم: یک دیتا سنتر می خواهیم. برای دیتا سرور، یک ساختمان مناسب می خواهیم. برای ساختمان مناسب باید آن را به تایید مقام‌های ناظر برسانیم که آیا مشخصات حفاظتی لازم برای نگهداری دیتا سرورها را دارد یا نه؟ دوباره می‌افتیم به پشم گاوتراشی. در صورتی که برای شروع می‌توانستیم از همین ابزار شبکه‌های اجتماعی مانند تلگرام استفاده کنیم. هر کسی هر جایی مشکلی را دید می توانست بلافاصله صوت، تصویر، مستندات مربوط را ارسال کند. آن را هم می توانستیم در یک استان اجرایی کنیم. اما هدف اصلی یعنی امکان انتقال سریع فساد به مسوولان جای خود را به پشم گاوتراشی (اخذ مجوز در مورد ساختمان نگهداری دیتاسرور) می دهد. دستگاه های دولتی به شدت مستعد سندروم یاک شیوینگ هستند. کاغذبازی و مقدمه چینی در خون سازمان های دولتی جاری است. برای هر موضوعی بلافاصله چنان ابعاد و اضلاعی فراهم می کنند که خود هدف نهایی تقریبا کم رنگ اگر نگوییم بی رنگ می شود.   

چه می توان کرد؟
1-همیشه هدف نهایی را در ذهن داشته باشیم. هدف باید همواره پر رنگ تر از گام ها، پیش نیازها و اقدامات باشد. ذهن انسان محدود است و توانایی نگه داشتن تعداد زیادی متغیر را به صورت همزمان ندارد. بنابراین آنقدر آفتابه لگن را زیاد نکنیم که شام و ناهار را فراموش کنیم.
2-همیشه این سه سوال را از خود بپرسید: 

آیا می توانم بدون انجام دادن این اقدام به گام بعدی برسم؟

آیا می توانم این پیش نیاز را به گونه ای دیگر انجام دهم که هزینه و زمان کمتری داشته باشد اما تقریبا همان اثر را داشته باشد؟ 

آیا برای دسترسی به این هدف، باید این زنجیره از اقدامات پیش نیازی را طی کنم، نمی شود به گونه ای دیگر به این هدف رسید؟

شریعت زدگی

 شریعت زدگی

شریعت‌زدگی، تنور نفاق و ریا را گرم می‌کند. شریعت‌زدگان چه بدانند و چه ندانند، مبلغان ریا و نفاق‌اند. چون وقتی اساس بر این شد که فقط در اعمال ظاهری چشم بدوزیم، به این‌که ولاالضّالین چگونه تلفّظ شد و... انسان‌هایی می‌پروریم که فقط ظاهربین هستند و وقتی جامعه، جامعه‌ای شد که من و تو وقتی با هم در حال ارتباطیم، فقط به اعمال ظاهری یکدیگر نگاه کنیم؛ آن‌گاه مستند نفاق و ریا می‌شویم. نفاق و ریا یک وجه اشتراک دارند: نفاق عین این است که ظاهر انسان انطباق بر باطن انسان نداشته باشد. انسان باید صادق باشد. ظاهر انسان باید بر باطنش انطباق داشته باشد. اگر در قلب من چیزی است که در زبان و قلم من غیر آن ظاهر می‌شود، من منافق هستم، من اهل ریا هستم. عمل‌زدگی که نتیجه‌ی فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی است، این کار را انجام می‌دهد و نفاق و ریا اولین مانع معنویت انسان است.

 

 استاد مصطفی ملکیان
@tafakkor

مردم شناسی

مردم شناسی


هفت سال مردم شناسی خواندم در کنار آدم‌هایی که ته کلاس رشته‌شان را مسخره می‌کردند و در کنار آدم‌هایی که فیلم خوب می‌دیدند و کتاب غیر درسی می‌خواندند و رشته‌شان را دوست داشتند.
هفت سال از آدم‌های خارج از دانشگاه شنیدم حالا یعنی مردم رو می‌شناسی؟
هفت سال لبخند زدم و هفت سال مودبانه جواب دادم اِی ..
و هفت سال جواب شنیدم حالا بگو ببینم، من چه جور آدمی‌ام؟!
هفت سال سکوت کردم... هفت سال دیگر هم سکوت خواهم کرد و حتی هفت سال دیگر ...
ما مردم شناسی خواندیم صفحه به صفحه، جزوه به جزوه، کتاب به کتاب .. استادها آمدند و رفتند... استادها گفتند و گفتند و گفتند... 7 سال گذشت... مدرک کارشناسی شد کارشناسی ارشد... حالا می‌دانم که هرگز نمی‌شود در جواب سوال حالا بگو ببینم، من چه جور آدمی‌ام؟ تنها یک جمله گفت، یا حتی یک پاراگراف، یا حتی یک صفحه...

حالا می‌دانم که مردم در کلمه خلاصه نمی‌شوند آن ها یک روز نازنین و دوست داشتنی‌اند و یک روز عوضی و نفرت انگیز...

یک روز آنقدر احساساتی‌اند که پای تلویزیون، خیره به دهان اخبارگو، به پهنای صورت اشک می‌ریزند و یک روز با پوزخندی بر لب، کنار جنازه‌های ماشین‌های تصادفی، سلفی می‌گیرند...

یک روز عاشقند و عشق‌شان را به عرش می‌برند و یک روز همان عشق سابق را به فرش می‌کوبند و مشت و لگد بارانش می‌کنند... یک روز کارمندی محترم و آبرومند در شرکتی بزرگ‌اند و یک روز در قامت یک داعشی، سر از تن انسان جدا می‌کنند...
جمعه‌ها سر چهارراه برایت ترمز می‌کنند تا از خیابان رد شوی و دوشنبه‌ها سر همان چهارراه از رویت رد می‌شوند...

نه... مردم را نمی‌شود یک بار و برای همیشه شناخت... مردم مثل رود‌اند رودی که در جریان است، می‌رود، می‌رود، می‌رود و هرگز نمی‌ماند .. مردم را باید در شرایط مختلف، در روزهای مختلف، در موردهای مختلف، در موقعیت‌های اجتماعی مختلف، در حالت‌های عاطفی مختلف، در فصل‌های مختلف و در مکان‌های جغرافیایی مختلف شناخت...

وقتی که مجردند و وقتی که متاهل، وقتی که بی‌پول‌اند و وقتی که پولدار، وقتی برنده‌اند و وقتی بازنده، وقتی اوضاع به کام‌شان است و وقتی نیست، وقتی در وطن‌اند و وقتی در غربت، وقتی کارمندند و وقتی رئیس، وقتی غرق در ماتم‌اند و وقتی سرشار از خوشی، وقتی آویزان از میله اتوبوس بی آر تی‌اند و وقتی نشسته بر روی صندلی هواپیمای لوفت هانزا، وقتی شست‌شان به نشانه لایک بالا است و وقتی در حال هو کشیدن‌اند...

مردم را باید هر روز و هر ساعت شناخت چرا که آن ها رود‌اند... می‌روند و هرگز نمی‌مانند می‌روند و تغییر می‌کنند و ثابت نمی‌مانند...


✍️آنالی اکبری
@KhiyabooneFaree